مطالب مرتبط:
5 + 1
یارانه ها
مسکن مهر
قیمت جهانی طلا
قیمت روز طلا و ارز
قیمت جهانی نفت
اخبار نرخ ارز
قیمت طلا
قیمت سکه
آب و هوا
بازار کار
افغانستان
تاجیکستان
استانها
ویدئو های ورزشی
طنز و کاریکاتور
بازار آتی سکه
شنبه، 27 اسفند 1401 ساعت 09:522023-03-18اجتماعي

سلام، بِرسابه اینجاست؟/روایت جست جوی روزنه های امید در کوچه ای بلند و بن بست


وقتی من را دید، به خیال اینکه دشتِ اول صبحم و شاید آمده ام برای ماشین مدل بالایم روکش جدید بخرم تلفن را قطع کرد.

چشم هایش می درخشید:  «جانم عزیزم، - خبرگزاری فارس؛ حنان سالمی: کمی جلوتر از خیابان امیرکبیر غربی و حوالی اکباتان گیر افتاده بودم.

دور و برم تا چشم کار می کرد پر از مغازه های ابزار فروشی و موتورهای توی بغل هم پارک شده بود.

کی فکرش را میکرد برسابه هوسپیان من را این همه راه تا سر یک کوچه ی بن بست بکشاند و بعد یکهو این طور دستم را وسط آدم هایی که یک نفس دنبال زندگی می دویدند، توی حنا بگذارد و برود.

من مانده بودم و خودم.

حتی یک گوشه ی خیابان هم جای سوزن انداختن نبود.

مغازه های ابزار ماشین، کیپ تا کیپ پر از مردهایی بود که توی دست هایشان ساندویچ سیب زمینی و تخم مرغ بود و دهنشان پر از چَک و چانه؛ و دریغ از یک سوپر مارکت برای خریدن یک آب معدنی خشک و خالی.

ساندویچی با عطر زندگی ته مانده ی سوز سرمای اسفند، نوک دماغم سوزن سوزن می کرد.

به بهانه ی پرسیدن آدرس، یکی از فرعی ها را پیچیدم و با پیچیدن بوی سیب زمینی زغالی توی سرم، چند دقیقه ای همانجا ماندگار شدم.

قبل از من، نوبت یک مرد مو جو گندمی و چهارشانه بود.

مرد جوان ساندویچ فروش یک تکه نان سنگگ را روی پیشخوانش کوبید، بعد سیب زمینی آتش گرفته را از روی زغال ها برداشت و با پوست، وسط نان له


برچسب ها:
آخرین اخبار سرویس:

سلام، بِرسابه اینجاست؟/روایت جست جوی روزنه های امید در کوچه ای بلند و بن بست

سلام، بِرسابه اینجاست؟/روایت جست جوی روزنه های امید در کوچه ای بلند و بن بست