امروز با حافظ : سرِ تسلیمِ من و خشتِ درِ میکده هاکه گناهِ دگران بر تو نخواهند نوشت من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باشهر کسی آن دِرَوَد عاقبتِ کار، که کِشت همه کس طالبِ یارند چه هشیار و چه مستهمه جا خانهٔ عشق است چه مسجد چه کِنِشت سرِ تسلیمِ من و خشتِ درِ میکده هامدعی گر نکند فهمِ سخن، گو سر و خشت ناامیدم مکن از سابقهٔ لطفِ ازلتو پسِ پرده چه دانی که که خوب است و که زشتنه من از پردهٔ تقوا به درافتادم و بسپدرم نیز بهشتِ ابد از دست بهشت حافظا روزِ اجل گر به کف آری جامی برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |