در رثای برادرم ابراهیم النابلسی؛ به شرافت ناموس قسمتان می دهم، تفنگ را رها نکنیدبین شهر من و تو چه فرقی ست وقتی که نابلس و اهواز ، هر دو در دفاع از حقیقت خون داده اند. خون، راز عجیبی ست برادر و تنها آنکس که ریختن ناحقش بر زمین وطن را دیده باشد معنای طعم تند خرمای نخل های خوزستان و زیتون فلسطین را می داند، چون هر دو برای بقا و مقاومت، ریشه در زخم هایی کاری زده اند! برادر، تو با من هم سالی اما من پس از جنگ چشم به دنیا گشودم و تو در جنگ! جنگی که چنگال هایش را در گلوی وطنت فشرده بود تا جان شیرینش را برای بلعیدن بیرون بکشد؛ و من ، دختری هشت ساله بودم که رنج انگشت های کوچک و نحیفتان را در حمل سنگ ها از تلویزیون می دیدم؛ شمایی که کیلومترها دورتر، در اردوگاه جنین، به جای کتاب، سنگ در مشت هایتان ایستاده بود تا تاج شاخه های زیتون از سر دخترکان اردوگاه تان نیفتد. برادر، پیوند بین من و تو، خون است و این پیوندی ست مقدس که در عرب گسستنی نیست؛ خونی که صبح امروز از رگ هایت جاری شد و برکتش تا به ایران رسید؛ میدانی ساعاتی پیش، هنگامی که آخرین صدای ضبط شده ات را در محاصره ی شیاطین پخش کردم چه شنیدم؟ انگار نجوای مولایم حسین (ع) بود که در تاریخ تکرار می شد و تو از فتح می گفتی برادر، فتحی که تاوانش خون است، اما با من بگو ، آخر مگر می توانم طنین صدای مطمئنت را در آستانه ی دل کندن تن از جان فراموش کنم؟ آری برادر، تو خود، حسینی کوچک برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |