«آوینی» پِت پِت کردنم را دوست داشت!/ روایت شیرین و بی سانسور «عنایت» از «آقا مرتضی»با هم رفتیم. خاطره میگفتم اما پت پت می کردم. واقعیت ها رو تعریف می دادم اما پت پت می کردم. اون پت پت من رو دوست داشت! گفتم: «حاجی این فیلما که میگیری از من برا چیته؟» گفت: - توپ های خمسه خمسه میزدن؛ پنج تا توپ رو با هم شلیک میکردن؛ ما بعدها فهمیدیم. مگه خرمشهر چقدره؟ این توپ ها به فاصله می افتاد و شهر رو با خاک یکسان کرد. تپه های جسد _تکلیف مردم چی شد؟ سرش را آرام تکان داد و درختِ آهی توی حنجره اش قد کشید که ریشه هایش هنوز توی سینه ی خرمشهر بود: همه ی مردم توی خونه هاشون بودن که شهر رو چهل و هشت ساعته به آتیش بستن. دیگه اون شب های وحشتناک که صبح میشد، مردم توی خونه، کلاس، سر کوچه، حتی توی فاضلاب ها افتاده بودن. اصلا وضعی بود. جسدها پخش زمین؛ یکی با فرغون، یکی با ماشین و یکی با لودر می بردشون. بچه های خرمشهر جمع شدن. همه ی جسدها رو بردیم گلزار. تپه تپه جسد بود. بدون غسل و کفن. زن و مرد. تیکه تیکه. مردم سر در گم بودن. گفتیم بچه ها چیکار کنیم؟ شروع کردیم به جدا کردن. یکی پا نداره، یکی دست نداره، یکی سر نداره، مردم جسدها رو جدا میکردن. من نمیخوام یادم بیاد. اذیت میشم. به خاطر شما یادم میاد، بعد شما می رید و من می مونم با عالم درد. داری یادم میاری اون روزا رو ها. سقوط خرمشهر _حتما مردم خیلی ترسیده بودن، نه؟ _چیزی که ما اینجا و توی خرمشهر دیدیم به خیال ها نمی گنجه. مردم طعمه ی سگ ها شدن. خود من دیدم چهار پنج تا سگ دنبال خانم بارداری می دویدن. بچه اش افتاد. مُرده بود. بچه اش رو سگ ها خوردن. این حرف ها الآن نمی گنجه. _یعنی خرمشهر سقوط کرد؟ _ببین من میخوام سقوط خرمشهر رو بگم. من یادم میاد اون شب یه عده ی کمی مونده بودیم. شیش نفر بودیم و یه عالمه عراقی. من گفتم: بهروز، چیکار کنیم؟ بریم؟ بمونیم؟ (اشاره ی عنایت به شهید بهروز مرادی. ) اینقدر شهید بود توی این پارک که بین شهیدها می گشتیم؛ می خواستیم ببریم شهدا رو. یه نیسان قرمز پیدا کردیم، نیسان قرمز بنزین نداشت. پُرش کردیم. گفتم: بهروز چیکار کنیم؟ فقط شیش نفریم، این همه عراقی، این همه آتیش، این همه شهید رو دستمون مونده. بهروز گفت: ما که داریم میریم، این نیسان رو پر از شهدا کنیم با خودمون ببریم. اومدیم نیسان رو پر کردیم از شهید. بعد ماشین رو با هُل می خواستیم ببریم بالای پل؛ از میدون تا بالای پل، یعنی همینجا که هستیم اما هر کسی میرفت بالای پل، تیر می خورد. بچه های آویزان هنوز توی صدایش میشد شور آن عنایتِ سیاه بندریِ نوزده ساله را دید، همان آهوی گریزپایی که بند دوربین و تصویر و مصاحبه نبود و فقط برای نجات خرم شهرش سر از پا نمی شناخت. روی سنگ جابه جا شد و مثل تمام عمر، نگاهش را از دوربین و لنزها دزدید اما صدایش به وسعت تاریخ بود، گرم و ساده و صمیمی: دیدیم عبور از پل با نیسان غیرممکنه. اصلا راه بسته ست. شهید خیلی افتاده بود روی پل. گفتم: بهروز، راه بسته ست. شهید افتاده. چیکار کنیم؟ برگشتیم نیسان رو گذاشتیم پیش ستون، اونجا. (عنایت نقطه ای نزدیک پل را با انگشت نشانمان داد. ) بعد خودمون اومدیم گفتیم چیکار کنیم؟ شهر زیر آتیشه. اومدیم اینجا زیر پل. قشنگ حتی داشتن آب رو میزدن. کامل میکوبیدن. به طرفم برگشت: ببین این لوله ست (اشاره به زیر پل خرمشهر) دو تا لوله هست، این لوله ها میرن تا اونور شط. گفتم: بهروز، از این لوله ها بریم؟ رفتیم بالا و روی لوله ها نشستیم. پاهامون آویزون بود. بهروز گفت: بچه ها پاهاتونو جمع کنید. تیر نخورین. دشمن داره تیر میزنه. رفتیم تا رسیدیم اونور آب. پاهامونو جمع کرده بودیم. تو دید عراقی ها نبودیم. وقتی رسیدیم اونور، صبح شده بود. مثل کرم خاکی خزیده بودیم رو لوله ها. دشمن، کامل اونجا رو نمی دید. ما بالا بودیم. اما اون، بالا رو می دید؛ روی لوله ها، زیر سقف پل. گفتم: بچه ها، چیکار کنیم؟ دشمن ما رو می بینه دیدیم اون گوشه یه راه آبی هست که میره سمت نخلستون؛ هنوز هم هستش. ما از بالا پریدیم توی آب. زیر آتیش پریدیم توی آب و رفتیم اونور. ضبط صدای کارون _عراقی ها شما رو ندیدن؟ _یکی از کشتی ها چپ شده بود. کنارش بودیم. دیدم بهروز تو این هیر و ویری، ضبطی رو از جیبش درآورد و شروع کرد به ضبط امواج کارون. گفتم: بهروز چیکار می کنی؟ گفت: صحتی، بزار این امواجو ضبط کنم. می خواست صدای کارونو با خودش به یادگار ببره. ما نمی دونستیم چه بلایی قراره سر شهرمون بیاد. دوست نداشتیم کارونو از دست بدیم اما می ترسیدیم دیگه نبینیمش. منتظر بهروز موندیم. ما که زیاد بزرگ نبودیم. کسی توقعی ازمون نداشت. یه ساعت ایستاد امواجو ضبط کرد. ما هم نگاهش می کردیم. توپ میزدن و اون ضبط میکرد. بعد به زور کشیدیمش و رفتیم بالا. موندیم اونجا. شیش نفر بودیم خواهر من. بقیه رو هم که بودن شمردیم. کلا شدیم هیجده نفر. از این تلاقی تا اون تلاقیِ پایین اروند نزدیک شیش کیلومتره اما ما فقط هیجده نفر بودیم. تک به تک پخش شدیم. فرمانده نبود. هیشکی نبود. فقط ما بودیم و همه کاره شدیم تو خرمشهر؛ توی این منطقه. بعد سلاح هم نداشتیم. چماغ به دست ها _یه تعداد جوون و نوجوون، اونم بدون سلاح و زیر آتیش دشمن؛ اونور شط هم که خونه ها تخلیه شده بود. چیکار می خواستین بکنین تنهایی؟ سیبیلش را جوید و با نوک چفیه عرق پیشانی اش را گرفت: توی اون منطقه، اون موقع، همه ی خونه ها گِلی و سقفشون چوبی بود. چوبا رو از سقف کندیم و هیجده تا چماغ دادیم دست بچه ها. بعد تا یه ماه رفتیم توی کشتی ها. نگاه می کردیم تا اگه یه وقت عراقیا اومدن با چماغ بزنیمشون؛ بزنیم توی سرشون. _غذا چی می خوردین؟ _همه ی ملت رفته بودن، خونه ها خالی. می رفتیم توی خونه ها غذاهای مونده رو می خوردیم. یه ماه اونجا بودیم، غذا می خواستیم خب. گلوله که میخورد توی کوچه ها، درِ خونه ها باز میشد. می رفتیم داخل، غذاها رو می خوردیم، پول جاش می گذاشتیم. ما یه ماه موندیم خواهر من، با چماغ می جنگیدیم. الآن پاهای ما داغونه. راه نمی تونم برم اما هیچ کس سراغ ما رو نمی گیره. من برای نامردها با چوب جنگیدم اما الآن محل نمیزارن بهم. چرا؟ ما این دردو به کی بگیم؟ همه میان میگن: آقای صحتی صحبت کن ، از همه طرف دارن زنگ میزنن؛ من صبح تا حالا کجا بودم؟ موزه ی خرمشهر. ملت میومدن. روایت می کردم. صحبت می کردم به عشق اون زمان. جزیره ی کوت شیخ _بعد از یک ماه چی شد آقا عنایت؟ _اون موقع اصلا نترسیدیم. بعد آقای جهان آرا اومد. گفت: برید سپاه گفتیم: سید، ما بچه ی شهریم موندیم اینجا. گفت: من میخوام سپاه رو تشکیل بدم رفت اعلام کرد و تک تک بچه های سپاه برگشتن. به ما هم کار داد. گفت: بچه ها، شما بیاید تونل بکنید! ، شهر سقوط کرد، زمین اونور رو کندیم. _اسم اونور چی بود؟ _کوت شیخ، جزیره ی کوت شیخ. اونجا دست عراقیا نیفتاده بود. گفت: آقای صحتی، تو با دوستات تونل بکنین سه کیلومتر اونطرف تر. سه کیلومتر تونل، زیرِ زمین، زیرِ خونه ها کندیم. ذره ذره کندیم؛ با هرچی دم دستمون بود. کار خداست. جوون بودم و سیاه چهره، با لباسای گِلی. بالاخره کندیم تونل رو و وصلش کردیم به آب. هممون شب تا روز کار می کردیم. واقعا بچه ها عاشق بودن اما الآن بویی از عشق نیست. ما خیلی صحنه های دلخراشی دیدیم. خانم ها و آقایون طعمه ی سگ ها شدن اما گفتنِ اینا چه تاثیری داره؟ روی این نامردها تاثیر میزاره؟ نمیزاره دیگه. اصلا جنگ شده قصه. دیدار با یار زبانش گرفت، چند بار نفس نفس زد و با پا، رمل های لب شط را چپ و راست کرد؛ مرور آن روزها آشوبش کرده بود اما از شهید آوینی که پرسیدم مثل آب روی آتش شد. چشم هایش درخشید و دوباره مثل اول بلند بلند خندید: من با مهدی فلاحت پور و همین آقایی که تازگی ها فوت کرد، همیشه میره لبنان و میاد، کی بود؟ _نادر طالب زاده _آره؛ مهدی و نادر اومدن خرمشهر. میخواستن فیلم بسازن _چه سالی بود؟ یادتون میاد؟ _اووووووه، تازه جنگ تموم شده بود. اومدن میخواستن فیلم بسازن و دنبال رزمنده میگشتن. بچه ها بشون گفتن یکی هست اما اصلا صحبت نمی کنه منو میگفتن. اومدن دنبالم. در رفتم. بالاخره پیدا کردن خونمو. گفتن: آقای صحتی، فقط ده دقیقه! بالاخره گولم زدن و منو بردن. همه چیز سر جاش بود هنوز؛ سنگرها، تیربارها، فشنگ ها. من جلو رفتم و دست به پوکه ها میزدم. گفتم: دوستان ببینید، اینه یادگار جنگ برای ما این ها کارشون رو میکردن. فیلم میگرفتن. که یکهو دوربین هاشون خراب شد. گفتن: اَه، دوربین ها خراب شد؛ می ریم و برمی گردیم رفتن که برگردن اما آوینی اومد. دنبال من میگشت اما صحبت نمیکردم. باز در می رفتم. اصلا بلد نبودم فارسی. پِت پِت می کردم و فرار می کردم. آوینی ساعت دو و نیم اومد درِ خونه ام. تق تق در زد. با خودم گفتم کیه اومده این وقت. گفت: درو باز کن گفتم: کی هستی؟ دیدم آوینیه. کو سلاحت؟ چشم هایش را بست و دستی به پلک هایش کشید: میخوای از اولی که اومد بگم؟ جوون که بود؟ بزار از اولش بگم با شوق سر تکان دادم، پیرهنش را مرتب کرد: آوینی همش مینشست و مینوشت؛ همش مینوشت؛ هر کاری که ما می کردیم ایشون مینوشت. اینقدرررر دفتر آورده بود (دست هایش را باز کرد تا حجم دفترها را نشانمان دهد. ) گفتم: حاج آقا، تو که همه ات دفتره؛ پس کو سلاح؟ گفت: سلاحم اینه، خودکار! گفتش این سلاحمه. گفتم: بابا اینجا جنگه؛ تیر میاد، ترکش میاد، تیر میخوری، زخمی میشی گفت: خب بشم! به خاطر شما ارزش داره. ولی من با سلاحم که خودکاره کاری می کنم که یاد شما نسل به نسل بمونه. شهر به شهر میگرده و دیگه پاک نمیشه. ملت هیچ وقت شما رو فراموش نمیکنه. با شهید آوینی خرمشهر رو چرخیدیم، بعد از سه ماه رفت. من موندم، خب بچه ی اینجا بودم. گفت: صحتی، من میرم اما باز هم تو رو می بینم اگه شهید نشی. بات کار دارم آوینی رفت و سال 1368 باز برگشت. دنبال من میگشت. من جابه جا شده بودم. توی شهرداری کار میکردم دیگه. بالاخره آدرس خونه ی جدیدمو پیدا کرد. اومد درِ خونه. گفت: درو باز کن باز که کردم، گفتم: من کاری ندارم با تو! خیلی پیر شده بود، آوینیِ 1359 نبود، اصلا نشناختمش. یکهو دیدم زنم از پشت سرم داد زد: بابا سیده، بزار بیاد تو. عرش و فرش _اومد توی خونه. یک فرشی داشتیم، اونقدر کهنه، که شده بود چهار تیکه. ما با سیم لاستیک اونو دوختیم و پهن کردیم. زندگی می کردیم. آوینی گفت: این چیه؟ گفتم: زندگیمون همینه گفت: تو با این همه سابقه! تو تهران دارن توی برج زندگی میکنن اونوقت با این همه سابقه که جنگیدی، این زندگیته؟! هیچی. گفت: آقای صحتی، بیا بریم من کار دارم باهات. بریم یه تابی بخوریم. گفتم: کجا حاج آقا؟ من بلد نیستم وقتی بهش می گفتم من بلد نیستم جنگ چیه، شهادت چیه می دیدم آوینی اشک بین چشماش سرازیر میشد. با هم رفتیم. خاطره میگفتم اما پِت پِت می کردم. واقعیت ها رو تعریف می دادم اما پت پت می کردم. اون پت پت من رو دوست داشت! گفتم: حاجی این فیلما که میگیری از من برا چیته؟ گفت: برای مردمه گفتم: زشته گفت: نه، مردم همینو دوست دارن. کتابی حرف زدن که نمیخوان. بچه آبودان همانجا و روی رمل های کنار شط، نشستم روبه رویش. تعریف هایش گل کرده بود: گذشت و گذشت و گذشت. بهم گفت: صحتی، میای تهران؟ گفتم: میام! چرا نیام؟! تهران تا حالا نرفته بودم. بلیط چهل و پنج تومن بود. تیپ زدم؛ تیپ آبودانی. عینک ریبون و لباس شیک و رسیدم. دیدم اوه، ده تا راننده دورمو گرفتن. یکی میگفت اتیوپیاییه یکی میگفت آفریقاییه ، فکر میکردن خارجی ام. تیپ زده بودم آخه، صورتمم سیاه بود. گفتم بزار اینا رو بزارم سر کار. هرچی میگفتن میگفتم اوهوووم . آدرسو نشونشون دادم. بعد این راننده ها سر اینکه کی منو ببره دعوا میکردن. نزدیک بود دعوای بزرگی بشه. بالاخره یکیشون زرنگ بود ما رو گرفت! ما رو بُرد. اما دیدم هی داره تاب میخوره. تاب میخوره. پیاده نمیکنه که کرایه بیشتر شه. بالاخره هوا روشن شده بود که رسیدیم خونه ی آوینی. آوینی که اومد بیرون گفتم: حاج آقا! رانندهه با تعجب گفت: اِ ایرانیه که گفتم: پَ چی؟ بچه آبودانم من گفت: منو باش وسط دعوا فک کردم خارجی هستی و نونم تو روغنه! آوینی کرایه رو پرسید. گفتم: نمیدونم خودش حساب کرد. تهران گردی _با شهید آوینی کجاها رفتین آقا عنایت؟ _موندم تهران. جاهایی رفتیم توی تهران با آوینی که حلب آباد بود، یعنی پلیت آباد بود (خوزستانی ها به حلبی، پلیت می گویند)، جایی که رفتیم بچه هاشون لباس نداشتن، لخت میگشتن! شما نشنیدید؟ ندیدی درسته؟ کجاست اینجا؟ نمی دونید! _نمی دونیم _ما رو برد اونجا. یک ساعت توی این منطقه گشتیم. گفت: آقای صحتی، نگاه کن. خرمشهر شما رو ببین، اینجا قلب تهران رو ببین اصلا راه آب، فاضلاب نداشتن. گفت: من می خوام یه فیلمی از اینجا بسازم به ملت نشون بدم که این تهرانه. بعد خیلی جاها بود تهران که رفتیم با هم. عکس گرفتیم. _تفریح هم رفتین؟ _من کیف کردم خونشون. خورشت سبزی برام درست کرد اینقدر خوشمزه بود که هنوز زیر زبونم مونده. گفت: آقای صحتی، من هر چقدر فیلم می سازم این کلمه ناجوره ها، بگم؟ _بگید _گفت: آقای صحتی، من هر چقدر فیلم می سازم صداوسیما اول فیلما رو نگاه میکنن اگه نشد میشکونن، خورد میکنن! من با خود آوینی تا همین شلمچه اومدیم. عراقیا به بچه های سپاه گفته بودن: اینجا چه خبره شب ها نور و صدای مناجات می شنویم؟ خودشون تعجب کرده بودن. چون هیچ کس اونجا نبود آخه. شهید آوینی فیلم اینو گرفت تا ملت ببینن اما صداوسیما همشو خورد کرد.
|
آخرین اخبار سرویس:سخنگوی کمیسیون امنیت ملی مجلس: به رفع تحریم ها، امیدواریم، اما خوش بینی قطعی نداریمجانشین فرمانده کل سپاه : تلاش دشمن در حوزه فرهنگ و عفاف ، شکست می خوردپیش ثبت نام متقاضیان اربعین آغاز شدافزایش حقوق بازنشستگان به کجا رسید؟دیدار امیر دریادار ایرانی با دانش پژوهان، هنرآموزان، سربازان و افسران وظیفهفعال سیاسی اصولگرا : قالیباف با «سوپرانقلابی ها» جریان اصولگرایی را خط کشی کرد / او دنبال یارگیری برای انتخابات مجلس و ریاست جمهوری استپیگیری لارستانی های مقیم بندرعباس برای بهبود وضعیت جاده کهورستان - لار/ دیدار با امام جمعه اهل سنتبسیج: سران کشورهای دشمن را محاکمه می کنیم«هر خانه یک غذا و هر خانه یک پرچم» شعار دهه ولایت 1401بیش از 143 هزار ملاقات مردمی از سال گذشته توسط مسئولان قضایی کرمانشاه انجام شدرأی قطعی 19 پرونده قاچاق در دادگستری استان ایلام در سال گذشته صادر شدبرنامه ریزی های متعدد برای حضور گردشگران جام جهانی در کیش و قشمپیش ثبت نام از متقاضیان ایرانی شرکت در اربعین آغاز شدتعریف و تمجید آزیتا حاجیان از شوهر ملیکا شریفی نیا + عکسکشتار روس ها در مهاباد و حومه در دوران جنگ اول جهانی/محمد صمـدیایجاد 312 فرصت شغلی برای مددجویان سمناناستخدام کارآموز پشتیبانی سایت و وردپرس کار در خراسان رضویآغاز روز دوم نشست علمای افغانستان با حضور رییس طالبانتعامل بهتر با نهاد های دانش بنیان از اهداف نیروی دریایی ارتش استارائه خدمات مشاوره رایگان شهرسازی و معماری به شهروندان در منطقه13بهره برداری از سه سایت ارتباطی روستایی ایرانسل در سیاهکلفردیناند مارکوس 36 سال پس از انقلاب علیه دیکتاتوری پدرش رییس جمهوری فیلیپین شدشورای امنیت منحل شود!/روس ها غیرنظامیان را مثله می کنندفردیناند مارکوس 36 سال پس از انقلاب علیه دیکتاتوری پدرش، رییس جمهوری فیلیپین شدتأکید امیرعبداللهیان بر مخالفت ایران با جنگ در اوکراینتصمیم دولت در مورد افزایش حقوق بازنشستگان تامین اجتماعی«تاشکند» میزبان نشست بین المللی با محور افغانستانآدم حسابی ها چه شکلی هستند؟یا علی گفت با تمام وجود، تا همه عمر با علی باشد / مولودی خوانی شاعران در روز ازدواج آسمانی2 هزار و 678 پرونده در یک سال گذشته در منوجان رسیدگی شدارتقای سطح علمی مراکز آموزشی در تعامل بهتر با نهادهای دانش بنیاندرخواست برخورد قاطع با سازمان سنجش و وزارت علوم به خاطر قطع کردن اینترنتسلامت فعالیت هسته ای ایران اثبات شده استافتخارم این است سرباز ولایت هستم | شایعات منتشره از روی عناد و کینه نسبت به سپاه است + صوتمتولی گردشگری کهگیلویه و بویراحمد منصوب شدامام جمعه اردبیل: عدالت در توزیع آب شرب اجرا شوداستخدام اپراتور دستگاه چاپ فلت بد در شرکت اشراق در کرجامکانات تفریحی دولت در اختیار زوج های جوان قرار گیردسومین روز کنکور سراسری 1401ازدواج حضرت علی (ع) با حضرت فاطمه(س)، زلال ترین پیوند هستیهدفگذاری دولت برای تحقق درآمد 20 میلیارد دلاری از محل ترانزیت منطقه ایآماده دستیابی به توافق خوب هستیمخانه خواننده قبل از انقلاب در تهران تخریب شد / ویدئوآمادگی ایران برای استقرار دبیرخانه کنوانسیون محیط زیست خزر و میزبانی دور بعدی نشست سرانپیام تبریک دکتر «علی رستمی» مدیر عامل شرکت ملی صنایع مس ایران به مناسبت روز «صنعت و معدن»آزادسازی مهران نتیجه مقاومت مردم و یکپارچگی نیروهای مسلح بودشیوه نامه جذب، آموزش، صدور و لغو پروانه داوری و تأسیس نهادهای داوری ابلاغ شدفعالان عرصه مطالبه گری با پیگیری قانونمند، نقش ویژه ای در حل مسائل دارندبرگزاری سومین روز آزمون سراسری در استان یزدیک قول ویژه از استاندار به طایفه «جلیل»رونق اقتصاد ملی با راه اندازی سامانه مؤدیان و پایانه های فروشگاهیآدم حسابی ها چه شکلی هستن؟رییس دانشگاه ادیان و مذاهب: اختلافات را به رسمیت بشناسیمراه اندازی شتاب دهنده تخصصی در فناوری نانوآباده: ازدواج ساده حضرت فاطمه (س) و حضرت علی (ع) بستر تربیتی مناسبی برای جامعه استانتشار پیش نویس قانون اساسی جدید تونسشریک زندگی شما چه خصوصیاتی باید داشته باشد؟جذب «مُبلّغ طرح هجرت» در مناطق روستایی و شهریسیدحسن خمینی: امروز جامعه نیازمند عنصر «عقلانیت» است/ راه حل مشکلات اقتصادی از «سیاست» می گذردنقش سرمایه گذاری خارجی در توسعه اقتصادی کشورهاسردار سلیمانی: رشادت های ایلامی ها در جنگ روشنگری شودسردار سلیمانی: رشادت های ایلامی ها در جنگ روشنگری شوداستان همدان برای سفر هیات دولت آمادگی کامل دارداستخدام مسئول دفتر مدیر عامل در شرکت پویش گستر عدالت سامان در تهرانعملکرد دادستانی تهران از سال 1400 تا به امروز تشریح شدافغانستان آبستن هرج و مرج استدستگیری تعدادی از فروشندگان سؤالات جعلی کنکورعیادت فعالان قرآنی کشور از استاد محمدرضا شهیدی پورمشهد بیش از 50 قاری و حافظ برجسته بین المللی داردتصویب برنامه درسی رشته «معارف اسلامی و روابط بین الملل» در جلسه شورای تحولنظام سیاسی در تونس به ریاست جمهوری تغییر می یابدنقش سرمایه گذاری مستقیم خارجی بر رشد اقتصادی با تکیه بر تئوری وابستگی و حکمرانی درگروه کشورهای در حال توسعهروسیا الیوم: نشست آتی تهران و ریاض در سطح دیپلماتیک استتغییرات پیشنهادی اتحادیه اروپا در پیش نویس توافق را پذیرفته بودیم، اما ایران پاسخی به این پیشنهادات نداد / احتمال توافق بعد از مذاکرات دوحه کمتر شده / خواسته های مبهم و گشودن پرونده های حل و فصل شده به ما نشان داد که ایران ابتدا باید با خود مذاکره کندراه حل مشکلات اقتصادی از نظر سید حسن خمینی | همه کمک کنند تا کارنامه نظام بدنام نشودبهره برداری از سه سایت ارتباطی روستایی ایرانسل در سیاهکلتقدیر زائران از برنامه های فرهنگی بعثه مقام معظم رهبری در حج 1401جانشین فرمانده کل سپاه: اقدام علیه ایران به ذهن هیچ دشمنی خطور نمی کند/ شکست های جدید به دشمن تحمیل می شو دعلی جعفری جشن بزرگ سالروز آزاد سازی شهر مهران در عملیات کربلای یکمنظور رییس مجلس از سوپرانقلابی ها چه کسانی بود؟/ کنعانی مقدم: قالیباف برای انتخابات مجلس به دنبال یارگیری استشرایط آبی استان در وضعیت استثنایی قرار داردکاهش هزینه ها با اجرای قانون جامع انتخاباتبرقراری رابطه عاطفی با روبات! | اما و اگرهای یک دوستی دیجیتال برنامه ریزی شدهاستان همدان برای سفر هیات دولت آمادگی کامل دارد .اجلاس خزر و ادامه نگاه به شرق در دولت سیزدهم / چرا حضور در اجلاس برای ایران اهمیت داشت؟نامه امیر عبداللهیان به رییسی جهت تغییر در تیم مذاکره کنندهتصمیم جدید برای افزایش حقوق بازنشستگان | افزایش حقوق بازنشستگان نهایی شداستفتا از رهبر معظم انقلاب درباره افزایش 25 درصدی اجاره بهاکمبودها در ناجا دلیلی برای دوری از خدمت به مردم نخواهد بودفرمانداران استان فارس، خادم افتخاری حرم مطهر حضرت احمدبن موسی(ع) شدندرییس سازمان انرژی اتمی: امیدواریم تیم مذاکره کننده شر را از سرملت برطرف کند/اسراییل ادعا دارد 50 هزار برگ مدرک درباره فعالیت هسته ای ایران را دزدیده؛ خب این همان PMD استروانچی: مرحله بعدی مذاکرات برجامی را هماهنگ می کنیم/توافق دور از دسترس نیستای آفت جان ای پلاستیکپیام قدردانی دادستان کل کشور از رهبر معظم انقلاب / منتظری: اجرای منویات معظم له در دستور کار دادستانی کل قرار داده شده استسخنگوی کمیسیون کشاورزی مجلس: اتفاق رخ داده در حوزه واردات نهاده های دامی فساد محرز استقاسمپور: جز وام، بقیه مفاد قانون تسهیل ازدواج اجرایی نشده / بخشی از واسطه گری در فضای مجازی + فیلمبررسی گزارش سانحه خروج از ریل قطار مسافری مشهد-یزد / شان راه آهن از نهاد تصدی گر به تنظیم گر تغییر کنداسلامی: سلامت فعالیت هسته ای ایران اثبات شده استسلامت فعالیت هسته ای ایران اثبات شده استفیلم / اظهار ارادت پوتین به رهبر انقلاب |