سیراب از عطش؛ به یاد فتح خرمشهر با فاتحانشلبخند که می زند یک طرف صورتش تکان نمی خورد، انگار سال هاست فریز شده باشد، پای چپش را هم در عملیات خیبر جا گذاشت، احمد شیروانی یادگار فتح خرمشهر است و کوله باری از خاطرات عملیات های دفاع مقدس دارد. - خبرگزاری فارس اصفهان، عاطفه علیان؛ دشمن می دانست هدف نهایی ما بازپس گیری خرمشهر است. صفاتاج، فرمانده گروهانمان می گفت بعد از مرحله دوم عملیات، دشمن پاتک های سنگینی کرده و قسمت هایی از دژ را از رزمندگان ما پس گرفته است. با توجه به اینکه گردانِ ما یعنی گردان امام محمد باقر(ع) یک گردان خط شکن بود، دیگر ما را برای دفع پاتک های دشمن به منطقه نبردند. چون عباس فنایی، فرمانده گردان، شهید شده بود، مهدی نصر از طرف فرمانده تیپ به عنوان فرمانده گردان ما معرفی شد. برای مرحله سوم عملیات بیت المقدس آماده شدیم. ساعت چهار بعدازظهر سوار تویوتاها شدیم و با جاده شهید شرکت به طرف جاده اهواز-خرمشهر حرکت کردیم. بچه ها به من گفتند شیروانی، تو که به زبان عربی مسلطی یک دعای توسل برایمان بخوان. حدود نیم ساعت بعد به جاده اهواز- خرمشهر رسیدیم. لبخند که می زند یک طرف صورتش تکان نمی خورد، انگار سال هاست فریز شده باشد. پای چپش را هم در عملیات خیبر جا گذاشت، همان عملیاتی که وقتی از آن یاد می کند اشک در چشمانش موج می زند و می گوید فقط فرمان امام به ما انگیزه داد که مقاومت کنیم. حاج احمد شیروانی اینجا نشسته است. درست روبروی ما و دارد از چهل سال پیش می گوید. در تمام عملیات های جنگ بخشی از خودش را جا گذاشته است و 25 سالی می شود که خاطرات همرزمانش را روایت می کند اگرچه هنوز کتابش پس از ده سال منتشر نشده است! از زمانی که پانزده سال و هفت ماه داشت و می خواست دیپلم بگیرد تا به قول خودش با درس خواندن کاره ای شود به همراه برادرانش راهی جبهه می شود و هنوز هم در همین مسیر است. بسیج همگانی برای آزادی خرمشهر دستی بر صورت نیمه جانش می کشد و می گوید: نیروهای ما در مراحل اول و دومِ عملیات، دشمن را تا هفت هشت کیلومتری خرمشهر عقب رانده بودند. یعنی خط مقدم دشمن دو کیلومتر مانده به پلیس راه خرمشهر- اهواز بود. مهدی نصر، گردان را به خط کرد و گفت: بچه ها، شما باید چسبیده به جاده خرمشهر- اهواز پیشروی کنید تا به گمرک برسین. هدف گردان ما اینه که راه مواصلاتی خرمشهر- شلمچه رو قطع کنه. این جاده گلوگاه ترابری و تدارکاتی دشمنه. آماده رفتن شدیم. من فکر می کردم، قرار است فقط گردان ما جاده مواصلاتی خرمشهر را قطع کند و دیگران هیچ کاره اند؛ در صورتی که اینطور نبود. بعدها فهمیدم همه تیپ و لشکرهای سپاه و ارتش برای آزادی خرمشهر از جان مایه گذاشته و هم قسم شده اند. قرار بوده هم زمان از سمت راست ما، تیپ نجف اشرف و نیروهای حاج احمد کاظمی هم وارد عمل شوند و به طرف نهر عرایض و پل نو پیشروی کنند. لشکرهای دیگر مثل لشکر 25 کربلا به فرماندهی مرتضی قربانی هم در جبهه شلمچه عمل کنند تا بعثی ها نتوانند به کمک نیروهای محاصره شده خودشان در خرمشهر بیایند. هوا تاریک شده بود. پیاده به طرف مواضع دشمن حرکت کردیم. به خاکریز بلندی نزدیک شدیم که جاده را قطع کرده بود. الله اکبر گفتیم و حمله کردیم. بلافاصله تیربارهای دشمن به کار افتاد. خط را شکستیم و خودمان را به پشت خاکریز رساندیم. در آن شلوغی، مرتضی صفاتاج روی سر خاکریز ایستاده بود و می گفت بچه ها زود باشید سنگرها را پاکسازی کنید. او شماری از نیروها را به سمت راست و عده ای را به طرف چپ خاکریز هدایت کرد. با اینکه نارنجک تفنگی داشتم، تعداد زیادی نارنجک معمولی هم با کِش به فانسقه ام بسته بودم. به هر سنگری می رسیدم، یک نارنجک داخلش می انداختم و رد می شدم. بچه های ما خیلی با روحیه بودند. از دم نفربر، لودر و خودروهای پشت خاکریز را منهدم می کردند. بعثی ها راهی جز فرار نداشتند. چشمم به یک لودر روشنِ بدون راننده افتاد. چند قدم عقب تر آمدم و با نارنجک تفنگی به طرف دستگاه شلیک کردم. صدای تِرتِر لودر به شماره افتاد. دود از موتورش بالا رفت و آتش گرفت. چهل سال گذشت؛ به چشم به هم زدنی! آهی می کشد و می گوید: چهل سال گذشت؛ به چشم به هم زدنی! با دست راست بر پای چپش که تا بالای زانو قطع است، می زند و ادامه می دهد: صبح روز سوم خرداد یک فروند هلی کوپتر دشمن در آسمان منطقه ظاهر شد. یک بسته زیر آن آویزان بود. گویا برای هم وطنانش آذوقه آورده بود. همین که آمد از بالای سر ما رد شود، همه بچه ها سر تفنگ ها را به سمت هلیکوپتر گرفتند و شروع به تیراندازی کردند. آن قدر زدند که هلی کوپتر چند دور، دور خودش چرخید و سقوط کرد. امید دشمن ناامید شد. صدامی ها قبول کردند که بازی را باخته اند. به لطف خداوند تمام رشته هایی را که در طول اشغال خرمشهر بافته بودند پنبه شد. پرچم های سفید یکی بعد از دیگری بالا رفت. در گروه های پنجاه نفری، صد نفری، دویست نفری و حتی بیشتر آمدند و تسلیم شدند. آن قدر تعدادشان زیاد بود که محافظت از آن ها مشکل به نظر می رسید. گاهی ما بسیجی ها بین آن ها گم می شدیم. اولین کاری که اسرا کردند به طرف منبع آب هجوم بردند. بیچاره ها از بس تشنگی کشیده بودند، ظرف بیست دقیقه تانکر آب را خالی کردند. یکی از برادران فرمانده گفت: بچه ها، بالا تنه اسرا رو لخت کنین تا راحت تر شناسایی بشن. من آستین پیراهن یکی از اسرا را گرفتم و به او گفتم: انزع میخواستم به او تفهیم کنم که پیراهنش را دربیاورد. پیراهنش را درآورد. بچه ها هم از من یاد گرفتند. تند تند به اسرا می گفتند: انزع هنوز وسیله نقلیه ای برای انتقال اسرا به سمت گمرک نیامده بود. ما تنها کاری که توانستیم بکنیم، این بود که جاده اهواز را نشان شان بدهیم و بگوییم الطبلیت. منظور این بود که بروند روی جاده آسفالت و حرکت کنند. اسرا به دستور فرماندهان ما مسیر جاده را در پیش گرفتند و حرکت کردند. عده ای از بچه ها هم در دو طرف جاده اسلحه به دست مواظب آن ها بودند تا فکر فرار به سرشان نزند. یک دست لباس به نیت محسن مسائلی برداشتم لبخندی می زند و می گوید: زمانی که فرماندهان جنگ مشغول برنامه ریزی و تدبیر برای انتقال اسرا بودند، من و عده ای از بسیجی ها توی سنگرهای دشمن سرک می کشیدیم تا اگر چیز به درد بخوری نظرمان را جلب کرد آن را برداریم. اسلحه و مهمات به وفور در سنگرهایشان پیدا می شد. تفنگ ژ3 را کنار گذاشتم و یک کلاشِ نو از داخل یکی از سنگرها برداشتم. چند نفری هم که با من بودند، اسلحه هایشان را تبدیل به احسن کردند. حین گشت وگذار، وارد اتاقک یک تانک شدم. سه چهار دست لباس نوی نظامی چشمم را گرفت. لباس ها هنوز داخل پلاستیک و کاملاً دربسته بود. همانجا یکی از شلوارها را پوشیدم. بقیه را داخل کوله پشتی ام جا دادم و بیرون آمدم. یک دست از لباس ها را به نیت محسن مسائلی که مجروح شده بود، برداشتم. وقتی بیرون آمدم به خودم گفتم: اگه موقعی که لباس عوض می کردم، رزمندهای یه نارنجک انداخته بود توی اتاقک تانک، چه اتفاقی می افتاد؟ آخه آدم نفهم، اگه توی تانک کشته شده بودی که شهید راه لباس می شدی! در یکی از سنگرها چشمم به یک قبضه کُلت منور افتاد. من کلت منور را فقط در دست برادران فرمانده دیده بودم. دلم غنج زده بود اتفاقی بیفتد که من هم بتوانم با آن شلیک کنم. کلت را با بیست سی عدد فشنگ توی کوله پشتی ام گذاشتم و گفتم: باید در موقعیت مناسبی چند بار با این سلاح شلیک و کِیف کنم. در همین گیرودار، دو دستگاه تویوتا از راه رسید. مرتضی صفاتاج فرمانده گروهانمان از یکی از ماشین ها پیاده شد. تا چشمش به من و چند نفر از بچه های گروهان افتاد، شروع کرد به غر زدن. گفت: شیروانی تو خجالت نمی کشی؟ معلوم هست شماها کجایین؟ میدونید ما چقدر دنبالتون گشتیم؟ چرا از دستور سرپیچی کردین؟ چرا سرخود ول کردین اومدید اینجا؟ برایم جالب بود صفاتاج همه را رها کرد و مرا چسبید! به او گفتم: دادا مرتضی، سرپیچی از دستور کدومه؟ خودتون گفتین خاکریز رو که تصرف کردین، برید سمت گمرک؟ کیه که داره منور می زنه؟ عقب تویوتاها سوار شدیم و حرکت کردیم. ده پانزده دقیقه بعد به مکانی رسیدیم که تعدادی چادر سرپا کرده و اسم آن را موقعیت گردان گذاشته بودند. همه رزمنده ها به خاطر آزادی خرمشهر خوشحال بودند. برق شادی در چشم همه موج میزد. با آب وتاب خاطرات این دو سه روز را برای دوستانم تعریف کردم. هوا که تاریک شد، نماز مغرب و عشا را به جماعت خواندیم. بعد از نماز چشممان به تیراندازی هوایی از طرف خط مقدم افتاد. آسمانِ خط از نور فشنگ های رسام ستاره باران بود. مشخص بود این نورافشانی رزمنده ها در خط مقدم به خاطر آزادی خرمشهر است. بچه های ما هم شروع به تیراندازی هوایی کردند. من هم فرصت را غنیمت شمردم؛ کلت منور را از کوله ام بیرون آوردم و پشت سر هم شلیک کردم. صحنه زیبایی به وجود آمده بود. کِیف کرده بودم که می توانستم با نورپردازی منحصر به فردم، روی بقیه را کم کنم. در آن شلوغیِ شب و یکه تازی من، صدای یکی از معاونین گردان به اسم جمشیدیان را شنیدم که بین بچه ها می گشت و می گفت: کیه داره منور میزنه؟ مطمئن بودم اگر دستش به من برسد، کلت منور را از دست داده ام. مرتب بین چادرها جا عوض می کردم و از یمین و یسار منور می زدم. هفت هشت ده تا منور که زدم، جمشیدیان پشت یکی از چادرها مچم را گرفت و پرسید: این کُلت دست تو چی کار میکنه؟ گفتم: مال خودمه. خرمشهر از توی سنگر عراقیا پیدا کردم. کلت را از من گرفت. توجیهش این بود، کلت منور فقط باید در دست فرماندهان باشد. اینقدر تیر نزنید؛ مال بیت الماله! آن شب یکی از شب های شاد و به یاد ماندنی برای رزمنده ها بود. وقتی بچه ها تیراندازی هوایی می کردند، صفاتاج به بچه ها گفت: این قدر بیخودی تیر نزنید، گناهه، اینا مال بیت الماله، اسرافه. یکی از بچه ها در جوابش گفت: این همه تیر رو به خاطر رضای خدا زدیم، بذار چند تا تیر هم به خاطر دل خودمون بزنیم. صبح روز بعد، صبحانه را که نان و پنیر و هندوانه بود خوردیم. یک ساعت بعد تعدادی آیفا آوردند تا نیروها را به شهرک ببرند. قبل از اینکه سوار شویم، یکی از بچه ها متوجه شد که من شلوار عراقی پوشیده ام. با لهجه غلیظ اصفهانی به من گفت: احمِد، این شلوار به این قشنگی رو اِز کوجا اُوُردِی؟ اشتباه کردم که خودم را به کوچه علی چپ نزدم. از زبانم پرید و گفتم: از توی سنگر عراقیا پیدا کردم. تازه سه دست لباسم توی کوله پشتیم دارم. هنوز حرفم تمام نشده بود که بچه ها ریختند سر کوله پشتی ام و دو بسته از لباس ها را برداشتند. یکی از بسته ها را محکم چسبیدم و گفتم: نامردا، این مالِ محسنیه، این مال محسن مسائلیه. این رو به نیت اون برداشتم. مجروح شده، گناه داره، بذارین این یه دست رو ببرم برای محسن. احمدیان گفت: مطمئن باش، اگه برای محسن مسائلی نمیخواستی، محال بود بذاریم این یه دست لباس رو هم برای خودت برداری. اینجا که می رسد حاج آقا شیروانی ادامه می دهد: حالا دیگر خرمشهر آزاد شده بود و به علت حساسیت شرایط اجازه مرخصی به ما ندادند. من به اتفاق چهار نفر از رفقایم راهی اهواز شدیم. نخل های سوخته، رمل ها تمامی نداشت. گرما صورت را می سوزاند و عطش من سیراب نمی شد. نیم ساعتی طول کشید تا به کابین فراخوانده شدم و در تماس تلفنی که به خانه همسایه داشتم به مادرم گفتم خرمشهر آزاد شد و ما به اتفاق بچه ها آمدیم دلی از عزا دربیاوریم. پول هایمان را وسط ریختیم و دیدیم با این پول می توانیم دو دست کباب بخریم و بس! همه جا سرود آزادی خرمشهر به گوش می رسید و مردم در حال پخش شیرینی و شربت بودند. وارد مغازه کوچک کبابی شدیم و سفارش کردیم نان بیشتری برایمان بگذارد. غذا را خوردیم و رفتیم که حساب کنیم صاحب کبابی گفت امروز به خاطر آزادی خرمشهر مهمان ما هستید. یکی از رفقایم که شهید شد، گفت: چون سیر هستیم نیازی نیست غذای دیگری سفارش دهیم! حاج آقا شیروانی دستمال سفید تاکرده را از جیب پیراهنش درمی آورد و اشکهایش را پاک می کند و می گوید با هرکه رفیق صمیمی می شدم، شهید شد و ما ماندیم تا در پیشگاه خداوند پاسخگو باشیم که این خاک روزی جوانانی داشت که برای شکستن خط دشمن لحظه شماری می کردند و هیچ عبارتی تا این حد دقیق نیست که خداوند خرمشهر را آزاد کرد. انتهای پیام/63125/آ/ی |
آخرین اخبار سرویس:تحلیل بنیادی شرکت سیمان سپاهان (سپاها)اعضای جامعه مشاوران رسمی مالیاتی ایران، مفاخر نظام مالیاتی کشور هستنداستخدام کارگر انبار با بیمه، بیمه تکمیلی و پاداش در شرکت ستایش لجستیکفیلم| بررسی مشکلات دهدشت با حضور قالیبافبازدید دکتربابایی کارنامی نماینده مجلس از روستاهای بخش مرکزی شهرستان میاندوروداتمام حجت دادستانی با خواننده و مجریان برگزاری کنسرت در سیستان وبلوچستان/ خواننده هتاک تذکر گرفتفیلم/ صدور فوری اعلان قرمز برای استرداد سارقان بانک ملیکنفرانس «قربانی منا و کربلا» در پاکستان برگزار شددولت آیین نامه اجرایی قانون نظام رتبه بندی معلمان را ابلاغ کرداتمام حجت دادستانی با خواننده و مجریان برگزاری کنسرت در سیستان وبلوچستان/خواننده هتاک تذکر گرفتفیلم! آیا قالیباف پاسخ این دردها را می دهد؟تهدید مستاجران ممنوع!واکنش دادستانی زاهدان به اظهارات یک خواننده پاپ در کنسرتبرگزاری های کارگاه های تخصصی از سوی مدرسه رسانه ندامسئله حجاب و عفاف خط مقدم کارزار و جنگ فرهنگی با دشمنبه دنبال رفع محرومیت در نقاط مختلف کشور هستیمحضور رییس سازمان بازرسی کل کشور در مرکز ارتباطات مردمی قوه قضاییهآیین نامه اجرایی قانون نظام رتبه بندی معلمان را امضا و ابلاغ شدالزام نصب اطلاعیه ممنوعیت ورود زنان بی حجاب در مکان های عمومی مشهد/ دستور دادستانی به شهرداری برای مقابله با زنان بدحجابهیچ لیستی از ساختمان های ناایمن تهران به دادستانی ارائه نشده است | روایت منتظری از داستان جالب یک نامه | دادستان آبادان در زمان ساخت متروپل کجاست؟تصاویر | دومین روز از نمایشگاه «شهرهای خواهر خوانده و توانمندی مدیریت شهری تهران»قوت قلب در کانون گرم خانوادهبرگزاری همایش خانواده مسئولان بازرسی ارتش در مشهد مقدسچتر بیمه ای درمان برای سالمندان بدون پوشش در خراسان جنوبیجزییات جدید از تقلب در کنکور تجربی؛ انتشار سوالات در ساعت 9:49 دقیقه صبحالوجیه در یاری مسئله فلسطین موضع گیری ثابتی داشته استبازدید شهردار تهران و مدیران ارشد مدیریت شهری از غرفه اداره کل سرمایه انسانینقش موثر شرکت های دانش بنیان در هوشمندی حمل ونقلشهردار مادرید به دنبال همسر مناسب!تعطیلی تالارهای نمایشی به مناسبت سالروز شهادت امام محمد باقر (ع)تاکید دادستان تهران بر تسریع در رسیدگی های قضاییشهروندان درخواست های خود را در سامانه « 137 پلاس» ثبت کنندچهره کلیدی ربایش حاج احمد و همراهانش کیست ؟ / روایتی متفاوت از پرونده ربوده شدن متوسلیانبا چند کلیک ساده فهرست حقوق و دستمزد پرسنل خود را محاسبه کنیدکنایه داماد روحانی به نظرسنجی روزنامه دولت!مجمع عمومی سالانه شرکت مترو برگزار شدعکس| تیپ متفاوت ناطق نوری سر مزار محمدرضا شجریان!حمایت «رحمان» از تلاش های ازبکستان برای تثبیت اوضاع در قره قالپاقستانبرگزاری چهارمین دوره جشنواره آسیایی در بلغارستان با مشارکت نمایندگی های دیپلماتیک 14 کشوررییس سازمان پدافند غیرعامل: آسیب پذیری دشمنان در حوزه سایبری قطعا بیش از کشور ماستپیام تبریک رییسی به ونزوئلاآغاز اسکان زلزله زدگان در 400 کانکس مسکونی سپاهرییسی فراسیدن شصتمین سالگرد استقلال الجزایر را تبریک گفتشهردار مسجدسلیمان انتخاب شدوزیر ارشاد: بیش از 38 هزار نفر در قرارگاه محرومیت زدایی از حوزه فرهنگ و هنر در حال آموزش هستند/ باید از شخصیت های فرهنگی که در حوزه های محلی-منطقه ای می درخشند تجلیل کنیمرونمایی از نشریه جهانی «الطاهره» در مکه با موضوع «حج، خودسازی، انسجام و دفاع از فلسطین»«صندوق پژوهش و فناوری غیردولتی صنعت دفاعی» افتتاح شدعکسی از حضور ناطق نوری بر سر مزار محمدرضا شجریاناختصاص 168 میلیارد برای مبارزه با آفت پروانه برگ خوار سفید در جنگل های کهگیلویه و بویراحمدبهاره رهنما، بهرنگ علوی، کورش تهامی در افتتاحیه نمایشگاه نقاشی مسعود کیمیایی/ عکسآغاز اسکان زلزله زدگان در 400 کانکس مسکونی سپاهدیدار سفیر جدید ایران در عراق با الحلبوسیضرغامی: گردشگری شفا یابد حال همه حوزه ها خوب می شود / در تولید محتوا عقب هستیمتحولات و ناآرامی های اخیر ازبکستان را تحت نظر داریم / ثبات و امنیت این کشور برای ایران اهمیت داردجذابیت دوچندان بازیگر زن ایران با استایل جدید/ عکسارائه مشوق های اقتصادی در کنار فرهنگ سازی راهکار افزایش جمعیت استشناسایی باند بزرگ فرار مالیاتی در تهران و کرجتولید «کاغذ خوشنویسی آنتی باکتریال» برای اولین بار در کشورنظر مخاطبان فارس درباره ختم های لاکچری با دف و گیتار/ قرتی بازی به اینجا هم رسید!اصلاح قانون مطبوعات به یک مطالبه تبدیل شود/ پیگیر بیمه خبرنگاران هستیمرتبه بندی معلمان در ایستگاه پایانی؛ فقط لطفاً محدودیت ها را رفع کنید!نارضایتی شدیدفرهنگیان از آیین نامه اجرایی رتبه بندی معلمانسه اختلاف اساسی ایران و آمریکا بر سر احیای برجامروز قلم ؛ پاسداشت و تکریم اهالی قلمآغاز دوره های قرآن آموزی در آبادانآغاز استقرارتدریجی اسکان زلزله زدگان در 400 کانکس مسکونی سپاهیادمان شهید حسین مولوی از شهدا دفاع مقدس در قم رونمایی شدثبات و امنیت ازبکستان برای ایران اهمیت دارد/تحولات و ناآرامی های اخیر ازبکستان را تحت نظر داریمرهبر انصار الله یمن درگذشت یکی از علمای یمن را تسلیت گفتگروه صنعتی انتخاب الکترونیک به عنوان واحد صنعتی نمونه کشور معرفی شداستخدام مدیر مرکز تماس در دندانپزشکی دکتر عارف در البرزاستخدام مدیر مرکز تماس در دندانپزشکی دکتر عارف در تهراناستخدام مدیر مرکز تماس در دندانپزشکی دکتر عارف در تهران و البرزاستخدام کارگردان و مدیر سوشیال مدیا در دندانپزشکی دکتر عارف از البرزرسانه ها با «مطالبه گری منصفانه» پای کار انقلاب اسلامی باشنددیدار سفیر جدید ایران در عراق با الحلبوسیاستخدام کارگردان و مدیر سوشیال مدیا در دندانپزشکی دکتر عارف از تهرانتبلیغ عجیب و زننده الناز شاکردوست که بگه خیلی متفاوتم؛ تغییر و تحول عظیم خانومو!شرکت خدماتی نمونه شهرک های صنعتی استان سمنان معرفی شدجزییات تغییر روند جذب طلاب وظیفه حوزه علمیه قم در فراجاواکنش ایران به ناآرامی های اخیر در ازبکستانحضور رییس سازمان بازرسی کل کشور در مرکز ارتباطات مردمی قوه قضاییهاستخدام کارگردان و مدیر سوشیال مدیا با بیمه از تهران و البرزمراسم روز شهرداری و دهیاری ها در بندرعباس برگزار شدتولیت آستان قدس رضوی:سلامت و کیفیت در محصولات تولیدی اولویت صنایع غذایی رضوی استرییس جمهور فرارسیدن سالروز استقلال ونزوئلا را تبریک گفتاثرناپذیری از فشار های صاحبان قدرت در انتخاب مدیر تربیت معلم همدان اهمیت داردعوامل خودسر در موضوع جمع آوری سگ های ولگرد دامشهر قم بازداشت شدندنمایندگان خراسان شمالی در مجلس شورای اسلامی با رییس کل دادگستری این استان دیدار کردندنقش ایرانسل در تحقق آرمان های شهر هوشمند بررسی شددهه هشتادی ها این بار در تهران خبرساز شدنداستخدام مدیر شعبه با بیمه در رستورانهای زنجیره ای شیلا بهسان در تهرانناآرامی های ازبکستان را به دقت تحت نظر داریمتهدیدکنندگان مستاجران تحت پیگیرد قانونی قرار می گیرنداردوغان به ایران سفر می کندرایزنی هلال احمر با مسئولان بعثه آیت الله سیستانی برای خدمت به زائران در اربعیننماینده مردم مشهد: نیازمند نهاد هماهنگ کننده امور مربوط به روستاها در کشور هستیمنشست مشترک مرزی مقامات ارشد سیاسی نظامی مرز بین المللی شلمچه ایران و عراق برگزار شدموافقان و مخالفان تشکیل وزارت بازرگانی چه می گویند؟وزیر نیرو به جمهوری آذربایجان سفر می کند |