وقتی کرونا نفس های شهر را بند می آورداز همان لحظه ورود به حیاط بیمارستان ترس برم داشت، مردمان مشکی پوشی را دیدم که جلو بیمارستان گریه می کردند و صورت خود را می خراشیدند و دیگر نایی برای زندگی کردن نداشتند؛ - ایسنا/کردستان از همان لحظه ورود به حیاط بیمارستان ترس برم داشت، مردمان مشکی پوشی را دیدم که جلو بیمارستان گریه می کردند و صورت خود را می خراشیدند و دیگر نایی برای زندگی کردن نداشتند؛ مردمانی که کرونا جان عزیزانشان را گرفته بود. مسیر ورودی حیاط تا اورژانس بیمارستان توحید لبالب از مردمانی بود که غم زده نشسته و منتظر خبری از عزیزانشان بودند که شاید خبری خوب از حالشان بگیرند اما گویی از زمین و زمان ناامید بودند. وارد اورژانس بیمارستان که می شوی، وحشت سراپای وجود آدمی را می گیرد، صف های طولانی پذیرش و مردمانی که از درد و نفس تنگی به خود می پیچند. وارد قسمت بستری ها که می شوی دیگر جایی برای سوزن انداختن نیست، مردمانی که اتاق برای آن ها پیدا نمی شود و به ناچار در سالن بیمارستان بستری می شوند. صدای شنیدن ضجه بیمارانی که از درد و تنگی نفس ناله می کردند قلب آدمی را به درد می آورد، دیدن دختران نوجوانی که با سن کمشان حال جسمی چندان خوبی نداشتند، پیرمردها و پیرزن هایی که درد پیری کم بود که کرونا هم به جانشان افتاده بود، تصویر پدر و مادرانی که با درد فرزند خود درد می برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |