مطالب مرتبط:
5 + 1
یارانه ها
مسکن مهر
قیمت جهانی طلا
قیمت روز طلا و ارز
قیمت جهانی نفت
اخبار نرخ ارز
قیمت طلا
قیمت سکه
آب و هوا
بازار کار
افغانستان
تاجیکستان
استانها
ویدئو های ورزشی
طنز و کاریکاتور
بازار آتی سکه
دوشنبه، 25 مرداد 1400 ساعت 02:102021-08-15سياسي

خوابی که با آزادی تعبیر شد


«چرا دست از سر من بر نمی داری، بذار با این حال خودم بمیرم.

من که با شما کاری ندارم.

» عبدالمیر دست کرد داخل جیبش و گفت: «بیا این برگه آزادیت.

» - گفتم: چرا دست از سر من بر نمی داری، بذار با این حال خودم بمیرم.

من که با شما کاری ندارم.

عبدالمیر دست کرد داخل جیبش و گفت: بیا این برگه آزادیت.

به گزارش ایسنا،محمد میرزا کوچکی، یکی از آزادگان دوران دفاع مقدس است که دوران اسارت خود را در اردوگاه 16 تکریت عراق سپری کرد.

با توجه به نزدیکی سالروز بازگشت آزادگان به میهن، خاطره ای از آزاده محمد میرزا کوچکی را منتشر کردیم که در ادامه می خوانید.

در آخرین روزهای اسارت من مریضی خیلی سختی گرفته بودم و دوا و درمان می کردم.

اسهال خونی هم گرفتم.

بعد روده و معده ام عفونت کرد.

حالم به شدت بد بود.

مدتی هم در بهداری بستری بودم.

بعد از اینکه مرا مرخص کردند چند ماه در سوله اردوگاه بودم.

شبی پدرم خدا بیامرزم را در خواب دیدم که آمده بود به اردوگاه.

یک پسر به اسم حسین انتظامات اردوگاه بود.

در خواب به من گفت: بیا سیدی عبدالامیر کارت دارد.

با آن سرباز رفتیم توی اتاق.

از در که وارد شدم دو تخت آنجا دیدم.

پدرم روی یک تخت نشسته بود و عبدالامیر روی تخت دیگر.

گفتم: چرا دست از سر من بر نمی داری، بذار با این حال خودم بمیرم.


برچسب ها:
آخرین اخبار سرویس:

خوابی که با آزادی تعبیر شد

خوابی که با آزادی تعبیر شد