شهیدی که هنوز دست به خیر استتیراندازی تروریست ها که شروع شد، برای حسین و رفیقش فرار از معرکه کار ساده ای بود. اما آن دو فقط یک چیز به ذهنشان رسید؛ نجات دادن جانبازی که روی صندلی چرخدار نمی توانست از جایش تکان بخورد. - ***یک کارآفرین کم سن و سال که خستگی نمی شناخت حسین پسر زرنگی بود؛ با اینکه سن و سالی نداشت، با دوستانش دست به کار شدند تا آن چیزی که از اقتصاد مقاومتی فهمیده بودند را عملی انجام دهند. گفته بود باید خودمان بتوانیم هزینه کارهای فرهنگیمان را با کار کردن در بیاوریم. از پرورش مرغ و بلدرچین تا پرواردهی گوسفند و زنبورداری و کشاورزی را انجام دادند و حسین همزمان با تحصیل حقوق در دانشگاه، یک کارآفرین کم سن و سال شد که حالا مهارت های مختلفی را یادگرفته بود. خستگی نمی شناخت؛ صبح ها دانشگاه بود، وقتی برمی گشت نوبت کار و بارش بود که سروسامانش بدهد و شب ها هم مسجد و هیأت و برنامه های فرهنگی که حسابی نسبت آن عِرق داشت. به خاطر مهارت ها و توانمندی هایش توانست در گزینش سپاه قبول شود و لباس سبز پاسداری را بپوشد. ***این جمله شهید خرازی را خیلی دوست داشت برادرش می گوید: حسین سه ویژگی بارز داشت؛ هیچ وقت غیبت نمی کرد؛ اگر ناخودآگاه در جایی حضور پیدا می کرد که پشت سر کسی غیبت می شد یا با حفظ احترام مجلس را ترک می کرد یا محترمانه تذکر می داد. برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |