مطالب مرتبط:
5 + 1
یارانه ها
مسکن مهر
قیمت جهانی طلا
قیمت روز طلا و ارز
قیمت جهانی نفت
اخبار نرخ ارز
قیمت طلا
قیمت سکه
آب و هوا
بازار کار
افغانستان
تاجیکستان
استانها
ویدئو های ورزشی
طنز و کاریکاتور
بازار آتی سکه
دوشنبه، 28 بهمن 1398 ساعت 02:452020-02-16فرهنگي

راهیان نور، حکایت راهی که پر از نور است


محمد توی تخت اردوگاه نیمه خواب بود و کمی احساس سرما می کرد، بیخوابی داشت کم کم به سراغش میومد، پا شد بره سرویس بهداشتی که استاد علوی رو تو راه دید، - خبرگزاری فارس از زنجان، سمیه محرمی: مادرش ساک دستی محمد را آماده کرد و کنار در گذاشت و گفت: از کتاب هات هم بردار شاید اونجا اوقات فراغت داشتی، یه نگاهی بهشون انداختی.

، محمد جواب داد آره کتاب ریاضیمو برمی دارم امیرحسین هم میاد اون ریاضیش خیلی خوبه ازش کمک می گیرم.

ذوق و شوق از چشم های محمد می بارید و آرام و قرار نداشت اما مامان سکینه آرام بود و ساکت، سکوت می کرد و در هزار توی خاطرات داشت گم می شد که با صدای محمد به خودش اومد، ننه سکینه از اونجا سوغاتی چی میخوای برات بیارم؟ ننه سکینه با صدایی آروم و بی جون جواب داد یک مشت خاک محمد، یک مشت خاک اونجا رو برام بیار .

اون شب تمام مدت ننه سکینه تو جای خودش پیچ و تاب خورد و نتونست بخوابه انگار خاطرات اونو بغل کردن و با خودشون اینور و اونور می برن، یاد احمد از سر شب نمی ذاشت به هیچ چیز دیگه ای فکر کنه، احمد تازه پشت لبش سبز شده بود و هر سال نمره های مدرسه اش بهتر از سال قبل می شد که صدام اومد پشت دروازه های ایران، خواهش و التماس های ننه سکینه جواب نداد و احمد با هزار جور منطق و دلیل مادرش رو برای سفر به دل خطر راضی کرد.


برچسب ها:
آخرین اخبار سرویس:

راهیان نور، حکایت راهی که پر از نور است

راهیان نور، حکایت راهی که پر از نور است