در ستایش شقاق/ نوشتاری از محمدرضا تاجیکبه باور آرنت و ابنسور، اگر «سر برآوردن سیاست میان انسان ها» ناشی از منحصربه فردبودگی هر کدام از انسان هاست، پس شقاق یافتن جوامع به ضرورت بدل می شود. - مشخص است که از دو نوع سیاست و دو نوع مردم سخن می گوییم. آن سیاست که قلمرو آزادی و رهایی است، جز با عاملیتِ مردم ممکن نمی شود، اما آن سیاست که قلمرو انقیاد و انسداد است، نیازمند توده است. چنان چه با بهره ای آزادانه از ادبیات و آموزه های مارکس سیاست را نوعی کنش یا کار تعریف کنیم، این دو چهره سیاست بیش تر قابلیت توضیح پیدا می کنند. مارکس، ما را با دو نوع کار مواجه می کند. چهره نخست کار در نزد مارکس، همان فعالیت حیاتی و زندگی مولد است. کار به مثابه فعالیت آزادنه و خلاق، زندگی انسان را شکل می دهد. انسان سازنده، خلاق و ابزارساز دال بر انسانی است که جوهره و ماهیت اصلی او را کار تولیدی تشکیل می دهد. چهره دوم کار، آن است که با نوعی اجبار همراه است. در این حالت، با کارِ انسانی مواجه ایم که مجبور است به خاطر نیاز به بازتولید خود کارش را به دیگری بفروشد. این جا دیگر کار آزاد و خلاقانه نیست، نبوغ خلاقانه انسان¬ و تولید آزاد و خلاقانه او دچار انحراف شده است، و ازاین رو، نمی تواند تحقق بخش قوای ذاتی انسان باشد، زیرا خصلتی بیگانه از انسان یافته و نسبت به او بیرونی شده است. برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |