روایتی کوتاه از کوچه ای که محفلگه حسینی ستساعت 6 عصر است، برای انجام کاری راهی یکی از محله های شهر می شوم، وارد یک کوچه شدم، داخل کوچه فرش پهن کرده اند و تعدادی زن و کودک نشسته اند و نوای روضه جانسوزی پخش می شود، خودم را به این جمع رساندم، بساط روضه و اشک و ناله برای مولای مان اباعبدالله الحسین(ع) به طرز بی ریایی پهن است. یک ضبط صوت هم گوشه دیوار گذاشته اند، سقاخانه ای کوچک هم در این کوچه که نذر یکی از اهالی ست هم وجود دارد. نوای مداح می آید؛ اللهم اجعلنی عندک وجیها باالحسین علیه ا لسلام فی الدنیا والاخره، یا اباعبدالله. اشک ها روی گونه ها جاری ست، هریک از بانوان برای مجلس عزیز زهرا(س) کاری بر عهده گرفته، بانویی حلوا می آورد و دیگری چای روضه و چه محفلی ست در غروب پنجم ماه صفر. یکی از بانوان می گوید: ما آرزوی مان کربلاست و در این کوچه هر روز این محفل برپاست و هریک از همسایه ها نذری مختصری به اندازه وُسعش توزیع می کند و از خدا و امام حسین(ع) برات کربلا و ظهور امام زمان(عج) را می خواهیم. و اتقرب الی الله ثم الیکم بموالاتکم و موالات ولیکم… آفتاب غروب کرد و حال و هوای قریبی ست. صدای ناله ها بالاتر می رود و محفل گرم تر می شود. برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |