آخرین روزهای طبابت شهیده رضوان/ تا پای جان برای مردم جنگیدن یعنی اینسرفه امانش را بریده بود از کنار تخت پیرزن بلند شد، دستش را به دیوار تکیه داد و نفس نفس زنان حرکت می کرد، پرستار زیر بغلش را گرفت و کمک کرد بنشیند. - خبرگزاری فارس - چهارمحال و بختیاری؛ نرجس سادات موسوی به پیشخوان پرستاری تکیه زده بود و قربان صدقه مادر می رفت: نه مادر من الهی دورت بگردم من خوبم اینجا اوضاع خوبه اصلا نگران نباش. بله بله ناهار هم خوردم خیالت راحت دسر بعد از ناهار هم خوردم و لبخندی که از شوق شنیدن صدای مادر روی لب های رضوان نقش بسته بود. کد 99 به بخش عفونی، کد 99 به بخش عفونی. لبخند روی لب های رضوان ماسید و تلفن از دستش افتاد هر چه توان در بدن داشت توی پاهایش جمع کرد و به سمت بخش دوید دیگر توان نداشت هشتمین بار در یک روز اعلام این کد لعنتی آزارش می داد. ایست قلبی بیماران و احیاهای بی نتیجه روحش را شکنجه می داد. کنار تخت پیرزن نشست قاب عکس را از بغل پیرزن بیرون کشید بالاخره این پیرزن هم به وصال تنها پسر گمنامش رفت اشک های رضوان بی مهابا سرازیر می شد انگار این بیماران خانواده اش بودند و مرگ هر کدام از آن ها غمی سنگین بر دل رضوان بر جای می گذاشت. سرفه امانش را بریده بود از کنار تخت پیرزن بلند شد و آخرین نگاه را به عکس شهید انداخت و چیزی زیر لب گفت دستش را به دیوار بخش می کشید و نفس نفس زنان حرکت می کرد یکی از پرستارها زیر بغل برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |