ماجرای عجیب آموزگار بانوی کوهنورد/ از فتح قلب دانش آموزان تا قله ها با فروش طلا برای صعودبا نام خالق کوهستان شروع کرد و سپس از آرزویی برایم گفت که بخش زیادش برآورده شده، می گوید: آخ! از آن روزی که همه اش برآورده شود، آخر می دانی حتی با فکر کردن بهش هم دلم غنج می رود. فکرش را بکن، روی بلندترین نقطه کره زمین باید و به خالق خودت و آن عظمت وصف ناپذیر سجده کنی. اصلا عاشقی با خدا روی زمین متفاوت تر از عاشقی بالای آن قله است. جنس حرف هایش را دوست دارم، زیرا از زنی می گوید که دغدغه اش کارهای روزمره و وقت مانیکور و پدیکور و کاشت ناخن و کافه با رفقا در سنگفرش خیابان ولیعصر نیست بلکه او از عشق خود جوری حرف می زند که منِ ناآشنا با آن، هم دلم خواست تا روی یکی از آرزوهایم خاک گرفته ام، دستمال گردگیری بکشم. نامش مریم صادقی، روانشناس و کارمند آموزش و پرورش و آموزگار پایه اول ابتدایی مدرسه استثنایی ارمغان در تبریز است. قرارمان در منزل شان است، آن هم راس ساعت 4 بعد از ظهر در یکی از روزهای پایانی آبان. اگر بگویم خانه شان شبیه به خونه های کارتونی بود، بی راهه نگفته ام. از آن خانه هایی که دوست داری به همه جایش سرک بکشی و کشفش کنی. اصلا انگار سال هاست به این خانه رفت و آمد دارم و به اصطلاح خونه خالست از بس که حاج آقا و حاج خانم (پدر و مادر مریم) برخوردشان گرم بود. برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |