از دل تا عرش/ در جستجوی رازی که بر زمینیان فاش نمی شودخبرگزاری فارس شیراز، سمیه انصاری فرد: هنوز آغاز نکرده بود که نوایش به گوشم رسید. لبیک گفتم و همراهش شدم. در سایه سار عشق خیمه زد، در بیکرانه عطش فریاد زد و همراهش شدم. هنوز هل من ناصر نگفته بود که به دنبال گرد پایش گشتم، حتی به دنبال نعلین اسبش، منزل به منزل. عمود به عمود. دل برگفته بودم از ماجرای شیدایی. به دلم زنهار داده بودم از گرفتار شدن در کمین گاه عشق اما دلِ پرشور که زنهار نمی شناسد. پس همراهش شدم. همراه شدم و چیزها دیدم عجیب از هنگامه واقعه. همان روز که سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت از دستار خاکی. از عمامه خونین. از چادر پاره پاره. از گوش های دریده در طعمه کشیدن گوشواره. از سرهایی که بر نیزه رفت تا بار دیگر بلاهت و جهالت قرآن های بر نیزه رفته صفین را تکرار کند. تاریخ تکرار شد و جهل مرکب باز هم به زبان آمد. و. نینوا. چه دشت تفتیده ای. عصر عاشورا چه مناظر هولناکی. آفتاب سکوی هزاره را می خراشید و درد تا نهان خانه وجود دامن می کشید. بد کارزاری بود; نابرابر و خشن اما تاریخ ساز. ملکوتیان به فراز می رفتند و ما بی قراران دست و پا زنان برای پیوستن به عرش در تلاشی عجیب. در حالی که شرط اولِ پیوستن به ملکوت، دست کشیدن از دنیاست و ما مغروقانِ دنیا را چه به دست یافتن به پله های والا !؟ اما باز هم نا امید نبودم و در تلاش برای دگردیسی و برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |