مطالب مرتبط:
5 + 1
یارانه ها
مسکن مهر
قیمت جهانی طلا
قیمت روز طلا و ارز
قیمت جهانی نفت
اخبار نرخ ارز
قیمت طلا
قیمت سکه
آب و هوا
بازار کار
افغانستان
تاجیکستان
استانها
ویدئو های ورزشی
طنز و کاریکاتور
بازار آتی سکه
شنبه، 30 تیر 1397 ساعت 04:062018-07-21دانش

همه چیز شبیه معجزه بود/ مثل یک خواب عمیق و شیرین


نمی دانم چه طور شد که تصمیم گرفتم برای آخرین بار شانسم را امتحان کنم و با ناامیدی به پدرم گفتم:« بابا! همه دوستام دارن میرن؛ فردا آخرین مهلت برای ثبتِ نامِ اجازه می دی برم؟!» - نمی دانم چه طور شد که تصمیم گرفتم برای آخرین بار شانسم را امتحان کنم و با ناامیدی به پدرم گفتم: بابا! همه دوستام دارن میرن؛ فردا آخرین مهلت برای ثبتِ نامِ اجازه می دی برم؟! گروه دانشگاه خبرگزاری دانشجو؛ الهام صادقی فرد؛ دانشجویِ سالِ اولِ دانشگاه بودم که زمزمه اردوهایِ زیارتیِ خارج از استان به گوشَم رسید.

یکی شهرِ قم و دیگری مشهد؛ با شناختی که از خانواده و به ویژه پدرم داشتم حتی نمی توانستم بهِشان فکر کنم چه رسد به مطرح کردنشان! پدرم اصلاً موافقِ این اردوها آن هم تنهایی و بدونِ خانواده نبود؛ اردوهای داخل استان و چندساعته ش هم با کلی خواهش و تمنا و واسطه تراشی انجام می شد.

حالا نه اینکه من دختر پرحاشیه و غیرِقابلِ اعتمادی باشم، نه؛ دلیلِ مخالفتِ پدرم به خاطره تلخِ چند سالِ پیش برمی گردد؛ روزی که برادرِ دوستش با هم مدرسه ای هایِ نوجوانِ دبیرستانی وَ به همراه دو معلم شان به اردوی مشهد رفته بودند و در راهِ بازگشت اتوبوسشان دچار سانحه شده و به تهِ درّه ای عمیق پرتاب می شود وَ تمام سرنشینانش را هم با دنیایی از امید و آرزو به کامِ مرگ می کِشد.


برچسب ها:
آخرین اخبار سرویس:

همه چیز شبیه معجزه بود/ مثل یک خواب عمیق و شیرین

همه چیز شبیه معجزه بود/ مثل یک خواب عمیق و شیرین