اخلاق در سنجه اندیشه سیاسی غرببرای ایجاد یک جامعه ی سعادتمند چه تدبیری باید اندیشید؟ آیا فضیلت مدنی و تعهد اخلاقی می تواند حافظ نظم اجتماعی و سیاسی باشد؟ و سرانجام آیا جمع میان اخلاق و قدرت به عنوان دو نیروی همواره متضاد، - ممکن است؟ تلاش برای پیوند دادن حکومت ها با فضایل اخلاقی، سابقه ای دیر پا در تأمل های نظری حکما و اندیشمندان سیاسی داشته است. قراردادن دولت در یک محمل اخلاقی، مفهومی قدیمی است که در آثار و نوشته های پیشینیان حتی پیش از یونان باستان تا به امروز قابل جست وجو است. اندیشیدن در باب رابطه ی میان اخلاق و سیاست، مورد توجه پیشینیان نیز بوده است، اما شاید بتوان گفت سخن گفتن در این باره به عنوان یک مسأله ی سیاسی که به شکل گیری یک منظومه ی فکری و چهارچوب نظری که بر اساس آن دولت خود را موظف به قراردادن در یک سامان اخلاقی می داند، محصول میراث فلسفه ی سیاسی یونان باستان است. افلاطون، از برجسته ترین نویسندگان و فیلسوفان یونان باستان است که آموزه های فلسفی اش آشکارا بر پایه ی یکتاپرستی، اخلاق، عدالت، خوبی و زیبایی ناشی از فطرت انسان قرار دارد. او در رساله ی سیاست مهم ترین هدف حکمران را سعادت و سلامت اخلاقی جامعه ذکر می کند و معتقد است که سعادت بشری به نحو چشم گیری به اخلاق بستگی دارد. برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |