با عاشوراییان لشکر کربلا من از اینجا کربلا را می بینموقتی بسیجی حرکت می کند، خمپاره و آتش بار نمی شناسد، مدرن ترین هواپیمای جنگی نمی تواند او را متوقف کند، استحکامات در مقابل بسیجی های ما سست می شود، - " از ساری، خاطرات تلخ و شیرین رزمندگان دوران دفاع مقدس همواره بخشی از جذاب ترین چهره آن سال ها را برای مخاطبان به تصویر می کشد؛ خاطرات و روایاتی که کلمه به کلمه آن می تواند تورقی از تاریخ را از آن خود کند، در ادامه خاطراتی از چند رزمنده مازندرانی از نظرتان می گذرد. * حلقه ازدواجی که اهدا شد! اسدالله فتاحی می گوید: مراسم عقدکنان شهید جلیل سلمانی وقتی تمام شد، پیش خودم گفتم چند وقتی حاج جلیل سرش به خانه و زندگی گرم می شود؛ رسم بر این بود داماد شب عقدکنان را در منزل عروس خانم بماند ولی آن شب حاج جلیل بعد از دو ـ سه ساعتی، از خانواده پدرخانمش خداحافظی کرد و به جلسه قرآن رفت. فردا شب همه فامیل ها منزل ایشان جمع شده بودند، بعد از این که همه رفتند، رو به اهل خانه کرد و گفت: من فردا همراه راهیان کربلا به جبهه می روم ؛ همه مات و مبهوت به هم نگاه می کردند، باورشان نمی شد که حاجی این تصمیم را گرفته باشد. آن شب یکی از مسئولان جمع آوری کمک به جبهه قائم شهر هم در جمع فامیل ها بود، وقتی داشت می رفت، جلیل انگشتر نامزدی اش را از دست درآورد و داد به او و گفت: آن را بفروش، نصف پولش را به حوزه علمیه برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |