با خاطرات رزمندگان/ ماجرای گفتن دروغ شاخ دار به مأمور استخبارات و یک چک آب دار افسریخواستم هول به دل مأمور استخبارات صدام و فرماندهان بالادستی اش بیندازم، تصمیم گرفتم، آمار تعداد گردان های پاسگاه ترابه را بالاتر بگویم، گفتم: - " از ساری، شوخ طبعیهای رزمندگان، بخشی از فرهنگ گسترده و غنی دوران دفاع مقدس را دربر می گیرد، زندگی در جبهه علاوه بر همراه بودن با جهاد و عبادات، با شوخی ها و طنزپردازی هایی نیز آمیخته بود، به طوری که به اظهار بیشتر رزمندگان، یک روی دوران جنگ که کمتر به آن پرداخته شده، همین شوخ طبعی ها است؛ در ادامه خاطرات زیبایی تقدیم به مخاطبان می شود. * نقشه شوم برای شکم علی جز جلالیان خاطرهای را چنین نقل می کند: شهریورماه 1365 گردان ما ـ صاحب الزمان (عج) لشکر ویژه 25 کربلا ـ در منطقه شط علی مستقر بود، واژه شهردار نام آشنای بیشتر بروبچه های جبهه است، شهردار چادر ما پیرمردی بود به نام سید محمد حسینی، 60 سالی سن داشت، از بچه های میانکاله بود، برخلاف چادرهای دیگر که شهردارشان هر یکی دو روز عوض می شدند، سید محمد، شهردار ثابت ما بود، بنده خدا خیلی زحمت می کشید، اما وقتی پای غذا به میان می آمد، سخت گیری اش گل می کرد. به خاطر شرایط منطقه و کمبودها، آنطور که دل مان می خواست، نمی توانستیم دل سیر غذا بخوریم، برای هیمن بیشتر وقت ها حسرت غذای باکیفیت و میوه های تر و تازه تو دل ما باقی می ماند، من در ق برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |