مطالب مرتبط:
5 + 1
یارانه ها
مسکن مهر
قیمت جهانی طلا
قیمت روز طلا و ارز
قیمت جهانی نفت
اخبار نرخ ارز
قیمت طلا
قیمت سکه
آب و هوا
بازار کار
افغانستان
تاجیکستان
استانها
ویدئو های ورزشی
طنز و کاریکاتور
بازار آتی سکه
جمعه، 21 اردیبهشت 1403 ساعت 11:202024-05-10بين الملل

آدینه با داستان/ قمر


طاهر زیر نور ماه توی حیاط راه می رفت و مدام ناخن انگشت اشاره ی طفل معصوم اش را به یاد می آورد.

تنها چیزی از او که در خاطرش مانده بود.

- داستان کوتاهمریم رحمَنی    زن مقابل در آهنی کوچک آبی رنگ ایستاد.

آب از گوشه ی چانه اش می ریخت روی تکه ی برآمده ی کت یقه انگیسی سیاهی که در سفر آخرش از روسیه خریده بود.

موهای طلایی اش که در آرایشگاه مادامی ارمنی رنگ کرده بود جا به جا چسبیده بود روی صورت و گردن و کناره های سرآستین کت و هی با دست راستش که آزاد بود شره های آب روان روی صورتش را به پایین چانه منحرف می کرد.

خط های کنار چانه و گوشه ی چشم، پنجاه ساله نشان اش می داد.

   هنوز تصمیم نگرفته بود که در بزند یا نه.

دماغش را کشید بالا و پشت بندش عطسه ی ریزی کرد و از دست ترکیب خیسیِ تمامِ هیکل و آب دماغِ راه افتاده و عطسه ی بی وقت لجش گرفت.

خودش را در پناه نیم تاق بالای درگاهی جا داد و همان طور که به در تکیه داده بود با چشم هاش رد جویِ روانِ کوچکِ زیرِ بوته ی سبز کنار پیرنشین را همین طور گرفت تا رسید به اول رودخانه ی خشک شده ی پای یک کوه بلند در ارتفاعات یک جایی خیلی دور مثل زاگرس!  صدای ضرب ریزی روی سنگفرش کهنه و شکسته ی کوچه، زن را از دامنه ی کوه های زاگرس کشان کشان و چهار ضرب آورد نشاند وسط کوچه تا به پسرک دوچرخه سوار لبخند بزند و سلام بچه را با چشمک ریزی


برچسب ها:
آخرین اخبار سرویس:

آدینه با داستان/ قمر

آدینه با داستان/ قمر