ادیبستان «تابناک»؛ بیست و هشتم«تابناک» در راستای اعتلای فرهنگ و ادبیات ایران به صورت هفتگی بخشی را به این مهم اختصاص داده است. در همین چارچوب در «ادیبستان»، بسته ادبی تابناک با مجموعه ای از شعر، - چه سود از زندگانی چون تبه کردم جوانـی را به قطع رشته جان عهد بستم بارها با خودبه من آموخت گیتی، سست عهدی،سخت جانی را بجوید عمر جاویدان هر آنکو همچو من بیندبه یک شام فـراق،اندوه عمـر جاودانی را کی آگه می شود از روزگار تلخ ناکامـانکسی کو گسترد هر شب،بساط کامرانی را به دامان خون دل از دیده افشاندن کجا داندبه ساغر آنکه می ریزد شراب ارغوانـی را وفا و مهــر کی دارد حبیبا آنکه می خواندبه اسم ابلهـی رسم وفـا و مهـربانی را حکایت تاریخی اسکندر مقدونی به روایت تاریخ، فرد بسیار جاه طلب و جهان گشایی بود که در سی و سه سالگی درگذشت. روزی که مرگ وی فرا رسید، آرزو داشت که فقط یک روز دیگر زنده بماند تا بتواند مادرش را ببیند. او نیازمند بیست وچهار ساعت زمان بود تا بتواند فاصله ای را که سفر، میان او و مادرش ایجاد کرده بود، از بین ببرد و به نزد او بازگردد به ویژه اینکه به مادرش قول داده بود، هنگامی که تمام دنیا را تصرف کرد، به پیش او بازگردد و همه جهان را به او هدیه کند. بنابراین، اسکندر از پزشکان خواست تا بیست وچهار ساعت مهلت برای او فراهم کنند و مرگش را به تأخیر بیندازند. برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |