روایتی از اولین تجربه قصه گویی یک اهل قلمهیوا ملکی، مثل هر عاشق اهل قلمی از کتاب خواندن در بچگی شروع کرده است و خاطرات جذابی از روزهایی که ترک موتور پدرش می نشست و از قروه به کتابخانه ها و کتابفروشی های سنندج می آمد، - دارد حالا مربی مسوول مرکز قروه است و نویسندگی چهار کتاب برای کودک را در کارنامه خود دارد که آخرین آنها لبخند سیروان است علاوه بر نویسندگی قصه گوی خوبی هم هست و بر همین اساس جوایز متعدد ملی، منطقه ای و استانی را کسب کرده است. بیست وپنجمین جشنواره استانی قصه گویی بهانه ای شد تا پای حرف های این نویسنده و قصه گو که به عنوان داوران جشنواره حضور یافته بنشینیم. اولین تجربه قصه گویی فارس: قصه گویی را از کجا و چه زمانی شروع کردید؟ باید بگویم مانند هر دختر بچه ای اولین قصه گویی های من نیز برای عروسک هایم بود. وقتی که داشتم برایشان از اضطراب هایم و دغدغه هایم می گفتم. وقتی آرزو داشتم چتر صورتی با بادکنک های رنگی داشته باشم و داشتن آن را از زبان خرگوش موفرفری که زیر باران خیس شده بود و باد چتری را برایش به ارمغان می آورد را برای عروسک زمزمه می کردم. در واقع اولین بار و به صورت جدی در جشنواره قصه گویی استانی تنها وقتی دو هفته بود که دعوت به کار شده بودم قصه گویی کردم. برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |