خبرنگاری که نامه رسان خصوصی رییس جمهور شدیکی از خانم ها که برگه نامه دستش خیس عرق شده بود نامه را به دستم داد و انگشتانم را بهم فشرد که نامه از دستم نیفتد، بعد با چشم هایی مستاصل و با خواهش و تمنا گفت: - مستاصل سر تا پایم را برانداز کرد و گفت من که خودکار ندارم یک خودکار بده. دست بردم توی کیفم و خودکار دادم تا نامه اش را بنویسد و خواسته اش را به گوش هیأت دولت برساند اما سیل جمعیت به سمت عقب کشاندش و دیگر همدیگر را پیدا نکردیم. پیرمردی روستایی، با چین های عمیق روی پیشانی برگه اش را چسباند روی شیشه ماشین، دخترم تو بگو چه بنویسم شما درس خوانده اید و بهتر بلدید، من 2 کلاس بیشتر سواد ندارم می ترسم بد بنویسم نامه ام قبول نشود. خواستم دست به سرش کنم اما سفیدی مویش را که دیدم شرم کردم، برگه اش را گرفتم تا برایش بنویسم سیل جمعیت مدام عقبش می انداخت اما دوباره به سختی خودش را به من می رساند و جمله اش را تکمیل می کرد. خودم از نوشتن خواسته اش بغض کرده بودم و نمی دانستم چه بگویم. نوه ام خیلی دوست دارد درس بخواند اما چون بین روستا و مدرسه رودخانه هست و پلی نیست می ترسم به مدرسه بفرستمش، خیلی ها غرق شده اند می ترسم نوه ام را در این مسیر از دست بدهم. تمام که شد تا زدم گفتم بنویسم از طرف کیه گفت بنویس شیرعلی گله دار همه در آن منطقه من را می شناسند. برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |