امروز با حافظ : چو مفلسی که طلبکار گنج قارون استببین که در طلبت حال مردمان چون است به یاد لعل تو و چشم مست میگونتز جام غم می لعلی که می خورم خون است ز مشرق سر کو آفتاب طلعت تواگر طلوع کند طالعم همایون است حکایت لب شیرین کلام فرهاد استشکنج طره لیلی مقام مجنون است دلم بجو که قدت همچو سرو دلجوی استسخن بگو که کلامت لطیف و موزون است ز دور باده به جان راحتی رسان ساقیکه رنج خاطرم از جور دور گردون است از آن دمی که ز چشمم برفت رود عزیزکنار دامن من همچو رود جیحون است چگونه شاد شود اندرون غمگینمبه اختیار که از اختیار بیرون است ز بیخودی طلب یار می کند حافظ برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |