محمد (ص) خورشیدی که غروب نداردمکه سربردامان کوه های سنگی در خواب عمیقی فرورفته بود، هر چه بود سیاهی بود و تاریکی جهل، تا آنجا که خورشید ایام را توان برهم زدن انبوه سیاهی ها نبود. تاریکی جهل تا عمق دل ها و باور ها قلمرو یافته و به هر طرف می چرخیدی سلطه شوم جهالت وخشونت چشم انداز ها را محدود می کرد. خورشید دیگری، با پرتوی درخشانتر و متنفذ تر لازم بود تا بر انبوه سیاهی ها غلبه یابد و پرده های قیر گون تاریکی و نادانی را از هم بدرد. . و این خورشید در آستانه تولد بود. مکه در خواب بود و نمی دانست چه حادثه عظیمی در شرف تکوین است و کعبه در عمق دره ای تاریخی ، ناشکیب از حضور بت ها، بت هایی همه از سنگ وچوب و. که دست های نادانی آنها را برمسند خدایی نشانده بود و صبح و شام در برابر آنها زانوی بی حاصل می زد. آری خورشید دیگری لازم بود، خورشیدی سرزده از افق حقیقت و معنویت . و این خورشید در آستانه طلوع بود. مکه در خواب بود و حصارهای سنگی از هر سو شهر را در خود گرفته و ساکنانش را رنگ تعلق بخشیده بود. دل ها سرد، سخت، وحشی، همچون سنگ، همچون صخره. دختر زاده شدن جرم و ننگی بود که تنها زنده به گور شدن آن را جبران می کرد و اشرافیت اعتباری شایسته تفاخر و تکبر بود. برای بیدار کردن جان ها و نرم کردن دل ها و شکستن حصارهای سنگی به خورشید دیگری نیاز بود. برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |