خوزستان، آزمونِ سخت تاریخاینک مردم خوزستان را می توان از این منظر دید؛ از منظر جهان پیرامونی که آدم هایش فراموش شده اند و به شمار نمی آیند. آدم هایی که پس از جنگ در هیچ محاسبه ای به حساب نیامده اند اما اینک آنان بازگشته اند، - از طریق امر عینی و ملموس. خوزستان دیگر خوزستان نیست. نوستالژی دورانی فراموش نشدنی است. در سرمقاله شرق به قلم احمد غلامی، سردبیر این روزنامه آمده است: گفتم همین جا. ترمز زد و نگه داشت. جاده خاکی باریکی بود که به کرخه کور می رفت؛ رودخانه باریکی که اندکی آب در بستر آن جاری بود و نبود. شاید از همین رو به آن کرخه کور می گفتند. نمی دانم شاید هم اسمی بود که هنگام جنگ روی آن گذاشته بودند، همین و بس. ک نار جاده نگه داشت، جاده سوسنگرد - اهواز. ناصر حامداختری می رفت سوسنگرد. توی اهواز همدیگر را دیده بودیم. باورم نمی شد با او روزی این گونه ساده و بی ریا آن هم توی یک رستوران درجه سه با کباب های چرمی همسفره شویم. ناصر بزرگ تر از ما بود، یکی، دو نسل جلوتر از ما. بزرگ تر محله بود و همه از او حساب می بردند. باورم نمی شد او را توی لباس نظامی ببینم؛ آن هم در گروه چمران. گفتم: عجب پیراهن قشنگی داری! خودش را برانداز کرد و لبخند زد، مثل همان لبخندی که آخرین بار در قاب پنجره ماشین زده بود. برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |