رمضان در اسارت و یک خاطرهنورانیت ماه رمضان در این شرایط بود که برای اسرا 100 چندان می شد. چون حکایت، حکایت شرمندگی آب بود در مقابل ایثار برادران اسیر که با وجود کام خشک و لب های ترک زده اش، - نورانیت ماه رمضان در این شرایط بود که برای اسرا 100 چندان می شد. چون حکایت، حکایت شرمندگی آب بود در مقابل ایثار برادران اسیر که با وجود کام خشک و لب های ترک زده اش، همان سهم اندک خود را به دیگران می بخشیدند. به گزارش سایت قطره و به نقل ازایسنا، عبدالحسین شاهین از آزادگان دورا دفاع مقدس روایت می کند: رمضان سال 65، اواخر اردیبهشت شروع شد. هوای عراق گرم و نفس گیر بود اما آن ساعات طولانی با هوای گرم و طاقت فرسا و غذای ناکافی و بی کیفیت اردوگاه باعث نشد که بچه ها روزه نگیرند. هر چند کمتر روزی به خاطر انجام فریضه مسلمانی، از ضربات مشت و لگد زندانبان های بعثی در امان بودیم اما وقتی تشنه و بی رمق می شدیم، تازه روضه تلظّی حضرت علی اصغر شش ماهه توی سرمان می پیچید. نزدیک ظهر گوی آتشین خورشید پرتوهای سوزان خود را به رخمان می کشید، عطش و گرما اوج می گرفت و باران عرق می بارید از تن های ضعیف و لاغر اسرا که بیشتر جوان و نوجوان بودند. گاهی که زندانبان های بی رحم با بهانه یا بی بهانه به جان ما می افتادند، به این می اندیشیدم سوز عطش بی آبی سخت تر است یا سوزی که از ضربات پی در پی باتوم افسران بعثی به بدن های خیس برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |