محمد ملکی؛ مردی از جنس تکاپو و امید احمد زیدآبادی، روزنامه نگار و فعال سیاسی در روزنامه آرمان ملی نوشت: «ریاست دانشگاه تهران» به نام دکتر محمد ملکی گره خورده است، - احمد زیدآبادی، روزنامه نگار و فعال سیاسی در روزنامه آرمان ملی نوشت: ریاست دانشگاه تهران به نام دکتر محمد ملکی گره خورده است، سمتی که مایه نیکنامی و سرافرازی و در عین حال رنج و عذاب او شد.
گویا به توصیه سیدمحمود طالقانی، شورای انقلاب حکم نخستین رییس دانشگاه تهران در نظام جدید را به نام دکتر ملکی زد.
او اداره دانشگاه را شورایی کرد و با رأی اساتید دوباره در سمت خود ابقا شد.
عشق او به آزادی دانشگاه و دفاع تمام قدش از حریم دانشجویان او را به استادی فوق العاده محبوب تبدیل کرد؛ اما این فصل از زندگی او با انقلاب فرهنگی و تعطیلی دانشگاه ها به آخر رسید.
دکتر ملکی تعطیلی دانشگاه ها را تاب نیاورد.
این نوع موضع گیری تحمل نشد چراکه بیش از دو سال از انقلاب گذشته بود و طبق معمول عموم انقلاب ها، دوران مدارا به سر بود! این شد که دکتر ملکی را دستگیر و ابتدا به اعدام و سپس به ده سال زندان محکوم کردند.
پس از تحمل پنج سال زندان، ملکی در سال 65 از حبس آزاد شد.
همه دوستانش از دیدن چهره او به سختی جا خوردند.
او گویی در این پنج سال بیش از 20 سال پیر شده بود! این را به خصوص زنده یاد مهندس عزت ا.
سحابی همیشه با تاسف و اندوه در وصف او تکرار می کرد.
شاید حتی بیش از دکتر ملکی، همسر و فرزندان او در آن پنج سال رنج بردند.
همسرش قدسی خانم با چهار فرزند قد و نیم قد، بی هیچ پناهی یا حمایتی یا هر مایه دلگرمی دیگری که سبب تسکین خانواده ای شود.
مادری تنها با اندوه کودکی که از شوک زندانی شدن پدر، فلج شده بود، در زمانه ای که اغلب مردم از خانواده های زندانیان فاصله می گرفتند.
در این میان، ملکی پس از رهایی، لحظه ای از تلاش برای گذر جامعه از مصائب مبتلابه اش غافل نشد .
او که دلی شاعر و سری پرشور و عزمی خستگی ناپذیر داشت، در هر صحنه ای که حقی پایمال می شد یا ستمی بر کسی می رفت، بی درنگ حضور می یافت.
همین حضور همیشگی و صدای رسا، در پیرانه سری نیز دوبار گذر او را به زندان انداخت.
یک بار در اسفند 79 و آن دستگیری معروف در منزل زنده یاد محمد بسته نگار و بار دیگر در سال 88.
باوجود کهنسالی، او این دو زندان را از سر گذراند.
روزی که او را از بند 350 زندان اوین آزاد کردند در میان تشویق ممتد و شورانگیز همبندیان، عصازنان از پله ها بالا رفت، درحالی که لبخندی بر لب داشت و نوری از امید در عمق چشمان کم سویش می درخشید.
گرچه این امید دیر نپایید، اما ملکی از کوشش و تلاش خود دست برنداشت و باوجود ناتوانی در راه رفتن، هیچگاه در هیچ صحنه ای غایب نبود.
حاضری همیشگی بود.
آنچه اما او را در کهنسالی بسیار آزار داد جدا افتادن از فرزندانش بود.
فرزندش عمار نتوانست برای دیدار پدر به ایران برگردد و به دکتر ملکی نیز اجازه خروج داده نشد.
او چند ماه پس از فوت ناگهانی همسرش، قدسی خانم و در حسرت به آغوش گرفتن نوه اش، جان به جان آفرین تسلیم کرد و با کوله باری عظیم از کوششی بی وقفه در راه بهروزی مردم ایران در سرای ابدی آرامش یافت.
خداوند روح لطیف و شاعرانه و رنج کشیده او را قرین رحمت بی منتهای خود کند و به همه دوستان و شاگردان و همراهان و خانواده ارجمندش به ویژه دختران و پسرانش عمار و ابوذر- شکیبایی و اجر دهد.
یادش گرامی و نامش ماندگار و جاودانه باد.
کلید واژه ها: دانشگاه - دانشگاه تهران - تعطیلی دانشگاه ها - روزنامه آرمان ملی - روزنامه - تعطیلی دانشگاه - روزنامه آرمان - ملکی - روزنامه نگار - فعال سیاسی - دانشگاه ها - رییس دانشگاه تهران - محمد - دکتر - تهران - انقلاب فرهنگی - تعطیلی - انقلاب - رییس دانشگاه - شورای انقلاب - آرمان - سیاسی - ریاست - شورای - فوق العاده - دانشجویان - امید - نگار - فعال - احمد