مطالب مرتبط:
5 + 1
یارانه ها
مسکن مهر
قیمت جهانی طلا
قیمت روز طلا و ارز
قیمت جهانی نفت
اخبار نرخ ارز
قیمت طلا
قیمت سکه
آب و هوا
بازار کار
افغانستان
تاجیکستان
استانها
ویدئو های ورزشی
طنز و کاریکاتور
بازار آتی سکه
شنبه، 16 آذر 1398 ساعت 04:552019-12-07سياسي

چند روایت از یک سرباز گمنام


من از پشت بام دیدم آن زن زیر چادرش اسلحه دارد و زمانی هم که بچه های ما را با لباس سپاه جلوی در دیده بود شروع کرده بود به تیراندازی.

یعنی چادر شده بود پوشش برای آماده بودن و سریع عمل کردن.

- به گزارش سایت قطره و به نقل ازایسنا، مرتضی غلامی نژاد در 14 تیر ماه 1341 در یکی از محله های جنوب تهران به دنیا آمد.

او نخستین پسر خانواده بود.

در همان اوایل دوره راهنمایی همراه با خانواده به محله تولیددارو نقل مکان کرد و با بچه های محله دوست شد.

مرتضی در هنرستان در رشته نقشه کشی ساختمان درس می خواند.

پس از پیروزی انقلاب اسلامی به عضویت بسیج درآمد و از همان آغاز جنگ تحمیلی به طور مستمر در جبهه های حضور یافت.

قطع پای انگشتان پا او در همان شرایط به درس خود ادامه داد و تا پایان هنرستان تحصیل کرد.

اما قبل از اخذ مدرک دیپلم فنی، در سال 66 در تهران به فیض شهادت نائل آمد.

او پس از مدتها حضور در عرصه نبرد با دشمن بعثی، در جبهه به شدت مجروح و انگشت های پایش قطع شد و به تهران بازگشت.

در این شرایط فعالیت خود را در بسیج محل گسترش داد.

با وجود معلولیت از ناحیه پا به دوستانش گفته بود: مدیون امام هستید اگر در مأموریتی من را بی خبر بگذارید.

از این رو در یکی از مأموریت های شهری، دوستانش او را با خود بردند.


برچسب ها:
آخرین اخبار سرویس:

چند روایت از یک سرباز گمنام

چند روایت از یک سرباز گمنام