خون دوازده «کلاه سبز» فدای پایین کشیدن جسد یک ناموساین وطن زخم های عمیقی روی تن اش دارد. زخم هایی کاری که هزار سال هم بگذرد همچنان تازه اند و تیر می کشند. اما زخم ناموس، داغ اش سنگین است و برای آبی بر آتشش زدن، مرهمی از جنس خون و غیرت می طلبد؛ خونِ دوازده کلاه سبز که فدای پایین کشیدن جسد یک ناموس شد. ماجرا برمی گردد به سال هایی دور. به وقتی که جوان های امروزی، مثل اش را، ندیده اند. به روزهایی که دیوار خانه ها حرمت نداشت و گلوله سهم سینه ها بود. به ساعت هایی که پدرها و برادرها کشته می شدند تا مادرها و خواهرها جان سالم به در ببرند. به دقیقه ها و ثانیه هایی که مرگ تا رگ فقط یک پلک بر هم زدن فاصله داشت. جنگ برادرکشی آن وقت ها جوان ها جز آزادی آرزویی نداشتند. آزادی از دندان طمع بعثی هایی که تا مغز استخوان خوزستان فرو رفته بود. روزهای تلخی بود. آتش پاتک ها سنگین شده بود. هنوز هیچ کس باورش نمی شد که جنگ شروع شده است؛ جنگ برادر با برادر؛ جنگ مسلمان با مسلمان ؛ جنگ ایران و عراق؛ آن هم تنها به خاطر طمع نامسلمانی به نام صدام. ترس توی رگ ها جاری بود بعثی های تا بن دندان مسلح از مرزها شروع کردند. و مردم، بی خبر، توی نخلستان ها آواره شدند. ترس مثل خون توی رگ ها جاری بود. برچسب ها: هایی - مغز استخوان - سنگین - آزادی - سالم - برادرکشی - جوان |
آخرین اخبار سرویس: |