روایتی تلخ و صریح از مبارزه با «سرطان»مادرم با صدای بلند به من اعتراض کرد که «چرا واسه دو تار موی ریخته شده کف اتاق، این همه سر و صدا می کنی؟ چرا واسه نامرتبی موهای دخترت غر می زنی؟» و بعد از گفتن این جمله به گریه افتاد و گفت: - مادرم با صدای بلند به من اعتراض کرد که چرا واسه دو تار موی ریخته شده کف اتاق، این همه سر و صدا می کنی؟ چرا واسه نامرتبی موهای دخترت غر می زنی؟ و بعد از گفتن این جمله به گریه افتاد و گفت: نمی دونی حسرت دیدن دوباره موهای دختر . و گریه امانش نمی داد که بتواند حرفش را تمام کند. جوابی نداشتم؛ دوباره گره روسری را سفت کردم که کچلی من بیش از این مادرم را اذیت نکند. گرچه از موضوع درگیری ام با سرطان پستان بیشتر از چهار سال گذشته اما واقعیت این است که بعد از بیماری همیشه هاله ای از خاطرات خوش و ناخوش دوره درمان، از آزمایش ها و تزریق گرفته تا دردهای دائمی و وحشتناکی که در همه وجود بیمار می پیچد، خرید و تامین داروها و حتی نوع برخورد برخی از آدم ها با افراد بدون مژه و ابرو در خیابان و . فرد را احاطه می کند و در زمان های مختلف با تلنگری یادآوری می کند که سلامتی دوباره را اول از همه مدیون دعای نافذ پدر و مادرت و نگاه مهربان خداوند هستی. داستان سرطان و عوارض دائمی و کوتاه مدت انواع آن، چهره های تکیده و استخوانی یا پف کرده از داروها، کچلی بیماران و دل های داغ زده برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |