سیاهی جای سرخی27روز قبل، ابوالفضل 12ساله درست وقتی که خم شده بوده اکلیل سرنجش را از روی زمین بردارد، نارنجکی که در دستش بوده، رها می شود، یک قل کوچک می خورد و فقط یک صدای مهیب می شنود و دیگر هیچ. - به گزارش سایت قطره و به نقل ازسلامت نیوز به نقل از روزنامه همشهری ، بعد از آن فقط بیمارستان، صورت سوخته، دستان کبود و زخمی اش را و ضجه های مادری را که دورش می چرخیده، به یاد می آورد. خانه شان در یکی از کوچه پس کوچه های خیابان شوش است و پیدا کردنش چندان سخت نیست. همه محله شنیده یا دیده اند که پسری چند خانه بالاتر، آتش یک انفجار به جانش افتاده و حالا هر روز با دست و صورت باندپیچی شده، از خانه بیرون می آید تا برای تعویض پانسمان به بیمارستان برود. ابوالفضل، پدر و مادرش از اینکه حالا همه محله او را به عنوان قربانی چهارشنبه سوری می شناسند، ناراحتند. از اینکه همه محله درباره آنها حرف می زنند و با انگشت به کودکانشان نشان می دهند که عاقبت شیطنت و ترقه بازی این است، دلخورند؛ من خبر نداشتم که نارنجک دارم، فکر می کردم فقط یک ترقه معمولیه که لابه لای چسب پهن پوشانده شده. اون روز دم خونه دوستم بودم که یک لحظه اکلیل سرنج از دستم افتاد، خم شدم از زمین بردارم که جلوی چشمم منفجر شد، دیگه چیزی یادم نمی یاد . برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |