حکایت مردمان شهرم از ورود متجاوزگری کوچکساعت از 7 شب گذشته از پنجره اتاقم محله رو دید میزنم. تقریبا اکثرا مغازه ها بسته اند. هراز گاهی ماشینی رد می شود که انگار سرعتی فزاینده برای رسیدن دارند تا به ساعت 9 شب نرسیده به مقصد برسند. - ایسنا/آذربایجان غربی ساعت از 7 شب گذشته از پنجره اتاقم محله رو دید میزنم. تقریبا اکثرا مغازه ها بسته اند. هراز گاهی ماشینی رد می شود که انگار سرعتی فزاینده برای رسیدن دارند تا به ساعت 9 شب نرسیده به مقصد برسند. انگار نه انگار وسط هفته است بیشتر شبیه روزهای تعطیله، حتی پرنده ها هم پر نمی زنند. از طرفی غبار غم روی چهره محله و شهر پاشیده از طرفی هم جای خوشحالی است که همه برای دیدن روزهای سبز و شاد دست در دست هم دادند تا یک متجاوز کوچکی که از سال گذشته به حریم کشور، شهر و حتی خانه ها نفوذ کرده را کنترل کنند. در این بین پای درد و دل برخی اصناف که بنشینی گله دارند از اوضاع موجود، البته پر بیراه هم نمی گویند ولی چاره ای نیست. عباس اقا آرایشگاه محله در صف نانوایی می گوید: چاره ای نیست باید همه دست به دست بدهیم تا سرعت انتشار این ویروس لعنتی کم بشود. هرروز خبرهایی از فوت یا حتی بیماری دوستان و اقوام را می شنوم. پیر و جوان، زن و مرد و با گذشت 70 سال از عمرم تا به حال اینقدر متاثر نشده بودم. برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |