
مادر؛ یعنی روزه استیجاری با کلیه فروخته شده!/ روایتی عجیب و واقعی از یک «مادر»خبرگزاری فارس، مشهد - اینجا نه پارک است نه موزه و نه حتی باغی تفریحی، همه چیز آرام است اما آدم های اینجا خیلی خوشبخت نیستند، اینجا آدم ها لباسشان به رنگ آسمان و دریا است، به غیر از آن هایی که دلشان بد گرفته از زمین و آسمان و به قول پزشکان دپرشن یا افسردگی دارند، بقیه مؤدبانه سلام می کنند، لبخند می زنند و سریع عبور می کنند. امروز به بیمارستان روانپزشکی ابن سینا آمده ام تا حال و هوای ملاقات ها را در شرایط کرونا یی ببینم؛ پشت سر زن و مرد میانسالی که مشخص است برای ملاقات آمده اند راه می افتم، داخل ساختمان بخش یک مردان می روند و از پشت در می خواهند پرستار به پسرشان بگوید برایش ملاقاتی آمده و بعد به راه می افتند و پشت یکی از پنجره های بسته منتظر می شوند. دقیقه ای بعد پسر جوانی حدودا 20 ساله می آید و ملاقات از پشت پنجره که نه، بهتر است بگویم در دل شیشه ای دیوار جاری می شود؛ بعد از سلام اولین چیزی که می پرسد این است: کی مرخصم می کنید؟ دلم برای محمد تنگ شده، با پشت آستین اشک هایش را پاک می کند و بی توجه به قربان صدقه های مادر همچنان مثل طفلی هفت هشت ساله بهانه برادرش محمد را می گیرد، زن و مرد مستاصل از پاسخ، می گویند: باشه با دکترت حرف می زنیم. برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |