دیدار با ملکه رنج هااهل شاهینیِ کردستان بود و مثل یک ارتش یک نفره، لابه لای غرفه هایِ شلوغِ نمایشگاهِ کتاب، تک وتنها و موقر، کنار یک میز کوچک ایستاده بود و داشت، - ایسنا/اصفهان اهل شاهینیِ کردستان بود و مثل یک ارتش یک نفره، لابه لای غرفه هایِ شلوغِ نمایشگاهِ کتاب، تک وتنها و موقر، کنار یک میز کوچک ایستاده بود و داشت، هم کتاب خودش را امضا می کرد و هم آن را می فروخت. اسمش انتها بود و نامِ کتابش: انتها، ملکه رنج ها . با دیدنِ اندک اشتیاقی در چشم مشتریان، سر صحبت را باز می کرد و سهم من از حرف های او این بود: من سال قبل هم آمدم نمایشگاه. یک خانم اصفهانی؛ مثل خودتان خوب، با من دوست شد و مرا به خانه شان برد و نگذاشت تنها بمانم. امسال اما رفته تهران بچه بکارد و من مجبورم شب ها در مسافرخانه بمانم. مسافرخانه کثیف است، دلم برنمی دارد آنجا بخوابم. از او خواستم شماره تلفنش را بگوید اما چرخاندن و بیرون راندن کلمات برای او و فهمیدنش برای من، آن قدر دشوار بود که گوشی را از دستم گرفت و شماره را برایم نوشت. کتابش را خریدم و خواستم امضا کند. نوشت: زنده باد انسانیت، زنده باد هم وطنم بعد مثل معلم ها، یک امضای بادکنکی پای آن کشید و دنباله خطش را با یک ستاره تمام کرد و این، ابتدای آشنایی من با انتها بود. برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |