«هِلِه»، زنی که از همه پرستاری کرد اما کسی پرستارش نشدراحت صحبت نمی کند؛ نفس نفس می زند؛ به من می گوید: کجا بودید؟ چرا الان آمدید؟ من همه را پرستاری کردم اما الان کسی نیست از من پرستاری کند و بعد اشک در چشمانش حلقه می زند. - به گزارش خبرگزاری فارس از حمیدیه، تمام زندگی من در کمک کردن به بیماران و مردم تمام شد؛ جنگ که شروع شد از خانه بهداشت حمیدیه به بیمارستان سوسنگرد منتقل شدم. کار من جابه جا کردن مجروحان از این تخت به آن تخت شده بود. شب های حمله کسی خوابش نمی برد چون بلافاصله مجروحان را به بیمارستان منتقل می کردند؛ صدای آژیر خطر که در شهر پخش می شد هیچ کس آرام و قرار نداشت؛ این ها را هِلهِ عبیات پرستار دوران جنگ اهل حمیدیه، می گوید. خانه هِلهِ را پیدا کردم حدود ساعت 1 و 35 دقیقه بعد از پرس و جو درباره آدرس هله در این خیابان و آن خیابان حمیدیه، خیابانی که هِلهِ در آن زندگی می کرد را پیدا کردم، اما برای اطمینان از چند رهگذر سؤال کردم که دقیقاً دَرِ خانه اش کجا است؟ در آبی رنگ کوچک؛ روبروی رودخانه که در میان دو درخت کنوکارپوس پنهان شده بود؛ از کنار نمی توانستی در خانه را درست ببینی حتماً باید روبروی آن بایستی تا آن را درست تشخیص دهی. به محض کوبیدن بر در خانه صدای ممتد سگی در پشت در آمد که شاید حضور ما را به صاحب خانه اطلاع دهد، اما خبری از باز کردن در خانه هِله نشد؛ دوباره سعی کردم، کنج برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |