ما از قیف کنکور ارشد، رد شده بودیم/ روایت درس خواندن عاشقانه من و مجتبی!یک ماه مانده به کنکور ارشد، مجتبی از کارش در یک شرکت خصوصی انصراف داد و چون هر دو از کنکور کارشناسی زخم خورده بودیم، قسم یاد کردیم ننگ آن را بشوریم و آنقدر جوگیر شدیم که با سوزن یک قطره خونمان را پای این عهد فشاندیم. - گروه داهنشگاه خبرگزاری دانشجو- سارا گریانلو؛ در حیاط درندشت دانشگاه الزهرا، تند تند به سمت خروجی قدم می کشیدم که قبل از درآمدن بچه ها از محل آزمون فاصله گرفته باشم. چون هزل ترین کار بعد از آزمون این است که دور هم جمع شویم و از بین آن همه سوال، یک به یک مثل شهاب هایی که لحظه ای در آسمان بدرخشد، سوال ها را بازیابی کنیم و بپرسیم جواب فلان سوال چی بود و جواب بهمان سوال چی؟ من باید قبل از به وجود آمدن گعده ای از این دست، دزدیده از در دانشگاه خارج شوم، پرونده آزمون را ببندم، نتیجه را محول کنم به سازمان سنجش و تا آن روز کذا، به هیچ سوالی یا موردی که سوالی را یادآوری کند فکر نکنم. سنت این است که بعداز آزمون فقط باید خوابید. همین! پایم که به خیابان رسید، مجتبی زنگ زد. او هم از جلسه درآمده بود. یک سوال خفیف چطور بود؟ پرسید و جون می دانست حرف زدن از آزمون بعد از خروج حرام است، شورَش نکرد و به جواب خوب بودِ من اکتفا کرد. بعد دیدم دارد مزه مزه می کند که حرفی بزند. برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |