خاطرات این طاقچه دارد دیوانه ام می کند+عکسبه خانه برگشته ام؛ از خانه بزرگ ما در انتهای کوچه ای که نیست تنها دری باقی مانده و طاقچه ای که حالا ساکت است و زخمی. صدای خمپاره و شنی تانک از صبح زود اضطراب به جان مان انداخته. - دیگر حتی کوکتل مولوتف هم نداریم. به گزارش سایت قطره و به نقل ازگروه حماسه و مقاومت "، طاقچه خانه های قدیمی جای سُک سُک خاطرات اند. هر کس هرچه از گذشته دارد به طاقچه می آورد، هرچه شیرینی و تلخی و دلتنگی است با یک نگاه به یکباره در ذهنت جمع می شود. همیشه همین گوشه دنج خانه غلغله است. عکس جوانی پدر درست چند روز پس از آنکه به خواستگاری مادر آمده، عکس خودم وقتی پنجم ابتدایی را گذراندم و پدر برایم دوچرخه خرید، روغن چرخ خیاطی مادر که با آنهمه وسواس برایمان لباس می دوخت، چند نوار کاست از ترانه های قدیمی که پدر روی بعضی هاشان سخنرانی امام خمینی را ضبط کرده بود، تسبیح چوبی آقاجان و تمثال امیرالمومنین که مادربزرگ از نجف آورد و هر وقت چشمش به آن می افتاد نم چشمش را با گوشه روسری می گرفت، صندوقچه تنها جواهر مادر و ساعت شماطه داری که رمضان ها مادر برقش می انداخت، همه روی طاقچه در گوش هم پچ پچ می کردند و ریز می خندیدند؛ همیشه. به خانه برگشته ام؛ از خانه بزرگ ما در انتهای کوچه ای که نیست تنها دری باقی مانده و طاقچه ای که حالا ساکت است و زخمی. برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |