دلنوشته ای برای چهلم شهید سعید سیاح طاهری بابای دلسوز جشنواره های دانش آموزی فیلم دفاع مقدسآقای طاهری. بابای مهربون جشنواره دانش آموزی!،بیشتر از ده سال بود که تیم جشنواره این سعادت رو داشتن که در رکاب شما باشن، البته به جز دوستای قدیمی تون که کودکی و نوجوانی و جوانی و میانسالی شون رو در کنار شما گذرونده بودن. - " قرار داد. تقدیم به بابای دلسوز جشنواره های دانش آموزی فیلم دفاع مقدس چهل روزه که بین ما نیستی. توی یه جای دور هستیم، اونقدر دور که خیلی از تهران نشین ها حتی تا آخر عمر هم گذارشون به همچین جایی نمی رسه، یه جا پر از پسر و دخترای کوچیک و بزرگ، جایی که بچه هاش از فرط دور بودن از مظاهر رفاه، حتی نمی دونن سینما چه شکلیه. من و سیمین می رسیم، تعدادی از اتوبوسها قبل از ما رسیدن و شما مثل همیشه داری بچه ها رو از ماشین ها پیاده می کنی، یکی یکی و با حوصله، اگر یکیشون شیطونی کنه و از صف خارج بشه، می ری دنبالش، دستای مهربونت رو روی شونه هاش می ذاری و با لبخند هدایتش می کنی توی صف. من و سیمین هم از وسط هیاهو و شیطنت بچه هایی که در حال گرفتن سهمیه کیک و آبمیوه شون هستن، رد می شیم و وارد سالنی می شیم که دقیقاً نمی شه بهش گفت سالن، در واقع یه سوله ورزشی که با پارچه های رنگی و پرچم های ایران و یه عالمه صندلی های پلاستیکی پر شده، اون جلو هم یه پرده سفید روی دیوار نشسته که برای بچه هایی که میان و روی صندلی ها می شینن، بد جوری کنجک برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |