یادی از روزهای حماسه و دلتنگی از شکافتن کلاه خود تا شلیک های مستانه و هلهله بالای خاکریزدر زیر نور منورها بعثی ها را می دیدیم که به بالای خاکریز می رفتند و مستانه تیر می انداختند و هلهله می کردند. - به گزارش سایت قطره و به نقل از" در استان مازندران به عنوان یکی از رسانه های ارزشی و متعهد به آرمان های انقلاب اسلامی در سلسله گزارش هایی در حوزه دفاع مقدس و به ویژه تاریخ شفاهی جنگ، احساس مسئولیت کرده و در این استان پای صحبت ها و خاطرات رزمندگان و خانواده های شهدا نشسته و مشروح گفته های آنها را در اختیار مخاطبان قرار داده که در ادامه بخش دیگری از این یادگاری ها از نظرتان می گذرد. * تیری که مأموریتش تذکر بود! قربانعلی حسن زاده می گوید: در عملیات کربلای یک شرکت داشتم، عملیات کربلای یک برای آزادسازی شهر مهران صورت گرفت که بعد از فتح فاو به دست عراقی ها دوباره تسخیر شد، منطقه عملیاتی ما قله های قلاویزان بود، یکی از خاطرات شگفت انگیزی که من اسمش را تیری که مأموریتش تذکر بود، گذاشتم. این است که من در حال تیراندازی بودم که یکهو دیدم خشابم خالی شد، سریع خشاب را درآوردم تا در آن تیر بگذارم کلاه خودم صدای محکمی کرد، ابتدا خیال کردم تیر به سرم خورد، سریع کلاه را از سرم برداشتم، دیدم کاملاً شکاف برداشته و دیگر قابل استفاده نیست، همان لحظه به ذهنم رسید اگر سرم را برای پر کردن خشاب به پایین نمی آوردم گلوله درست به صورت و یا گردنم اصابت می کر برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |