با خاطرات رزمندگان پیشنهادی که سرنوشت قلاویزان را عوض کرد/ بابک به آرزویش رسیدوسط صحبت های فرمانده لشکر بابک دست بلند کرد و گفت: آقامرتضی! پیشنهادی دارم، آقامرتضی گفت: بفرما، بابک گفت: اگر قرار باشد گروهان دو به سمت راست برود، - " از شهرستان ساری، خاطرات تلخ و شیرین رزمندگان دفاع مقدس همواره بخشی از جذاب ترین چهره آن سال ها را برای مخاطبان به تصویر می کشد، خاطرات و روایاتی که هر کلمه به کلمه آن می تواند تورقی از تاریخ را از آن خود کند. در ادامه خاطراتی از چند رزمنده مازندرانی از نظرتان می گذرد: * خدا نگهبان ماست حبیب الله نادری می گوید: شهید قربان توبه دوست داشت نخستین شهید محل بشود، که همین طور هم شد، یادم می آید قبل از انقلاب سال 56 ما چند نفر تصمیم گرفتیم به اتفاق هم روی در و دیوارهای محل پیام امام را بنویسیم، پول جمع کردیم مقداری رنگ و شُت خریدیم و سه نقطه ای که پررفت وآمد بود را مدنظر قرار دادیم تا شب هنگام تصمیم مان را عملی کنیم. شهید توبه که چابک تر از ما بود مسئول نگهداری رنگ شد، شهید چهاردهی که خطش خوب بود، قرار شد نوشتن را به عهده بگیرد، من و یکی از بچه های دیگر نگهبانی را به عهده گرفتیم، داشتیم حرکت می کردیم، به شهید توبه گفتم: تو را به حضرت عباس (ع)، رنگ ها را مواظب باش نریزید، خودت می دانی با چه مکافاتی آن را تهیه کردیم. برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |