داستان زندگی و مرگ یک بانوی کارتن خواببا این که سازمان ها و ادارات بسیاری مسئولیت ساماندهی معتادان را بر عهده دارند، ولی پس از سال ها هنوز شاهد اتفاق موثری در این زمینه نیستیم. - زنانی که روزی بهترین ماوای فرزندانشان بودند ، امروز در ناباورانه ترین اتفاق ممکن، در خانه هایی سرد از جنس کارتن روزگار می گذرانند. به گزارش سایت قطره و به نقل ازباشگاه خبرنگاران ؛ آن روز همه گفتند "مامان رفته پیش خدا" و هریسا در اوج کودکی باور نداشت رفتن مادر می تواند تمام زندگی اش را دستخوش اتفاقاتی کند که هر فصل اش رنگ برگ ریزان پاییز را بگیرد. کودکی ماند و خاطراتی مبهم از خانه ای که با مادرش ویران شد و زنی که با عنوان همسر پدر، جای مادر نشست. *فصل دوم زندگیروزگار باز هم روی تلخش را به هریسا نشان داد. اگر چه او با لباس سپید به خانه بخت سفر کرد، اما دست روزگار او را پیش از آن چه شایسته بود از دو دختر و همسرش جدا کرد تا او باری دیگر به خانه پدر باز گردد. *آغاز فصل کارتن خوابیاما خانه پدر برای هریسا دیگر سایه امنی نشد و اینبار در اوج جوانی درگیرمواد مخدر شد. اعتیاد به قدری در جان و تنش ریشه دواند که برای سومین بار خانه اش را از دست داد و از خانه پدری نیز طرد شد. هریسا ماند و شهری بی آغاز و انتها، شب های سرد و گرم، اتوبان های خلوت و شلوغ و کارتن هایی که 4 سال تنها ماوای او بودند. برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |