جایگاه عشق در نظریه اخلاقی مولویآتش عشق از نگاه مولوی، زداینده گره های زمانی ذهن و نوشداروی تمام زخم های ذهنی ـ روانی انسان است. - بخش اول چکیده عشق، جایگاهی مبنایی در نظریه اخلاقی مولوی دارد. هویت زمانی یا خود محصول فکر زمان اندیش و مختصاتی محدود بین گره های زمانی ماضی و مستقبل است؛ هویتی که مطلوب نفس امّاره بوده، از طرف آن پشتیبانی می شود. مولانا حیات نفس را در گرو تغذیه از تخم غرض هایی می داند که در کشتگاه های زمانی آینده و گذشته به ثمر می نشینند. درنتیجه الگوی اخلاقی کلان وی در اطفای رذایل نفسانی، منقبض کردن این عرصه های زمانی است؛ زیرا فعلیت نفس در گرو زمان اندیشی معطوف به آینده و گذشته است؛ اما صعوبت این کار با توجه به بروز اوّل فجور و تکوینی بودن آنها در انسان از عهده عقل خارج است و پای عشق را به میان می کشد. چاشنی بی هشی یا رهایی از خود مطلوب ترین فرآورده عشق و آرزوی تکوینی انسان است؛ زیرا شخص در پرتو آن از رنج های آمیخته به خود رهایی می یابد و به مطلوبیت فطری موردنظر خود خواهد رسید. واژگان کلیدی: زمان اندیشی، بی هُشی، عشق، خود، نفس، زمان، مولوی. طرح مسئله آموزه های اخلاقی، یکی از مهم ترین اضلاع معرفتی در مثنوی است. در تعلیمی بودن این کتاب کمتر تردید شده است و بیشتر آن را تعلیم سلوک عرفانی دانسته اند. برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |