علم تقلیدی و علم تحقیقی از نظر مولانااگر فیزیکدان فاضل و فرهیخته ای مثل ماکس پلانک را با فلان صوفی بی سواد پشمینه پوش مقایسه کنیم، چه حجتی در دست داریم تا ماکس پلانک را تحقیر کنیم و آن صوفی را تجلیل؟ - عصر ایران؛ شیرو ستمدیده - در دو نوبت پیشین در کار واکاوی مقاله هشتم فیه ما فیه بودیم و این نوبه این مقاله را به پایان می بریم. گفتیم که مولانا در نقد علمای زمان خودش، آن ها را به داشتن علم نامفید متهم می کند و می گوید اگر علم آن ها را در آتش اندازی این همه نماند، ذاتی شود صافی از این همه. نشانِ هر چیز که می دهند از علوم و فعل و قول، همچنین باشد و به جوهر او تعلق ندارد. این سخن مولانا را اگر در پرتو فراز پایانی مقاله هشتم فیه ما فیه ببینیم، معنایش این می شود که علمای واجد علم غیرمفید، زندگی اصیل ندارند و علم و فعل و قول آن ها، ربطی به جوهر آن ها ندارد. یعنی پندار و کردار و گفتار آن ها، فاقد اصالت است. اما فاقد اصالت یعنی چه؟ یعنی امری که برخاسته از جوهر و بنیاد وجود آدمی نیست و - به قول معروف - قلابی است. مولوی در فراز سوم مقاله، بر این معنا مهر تایید می زند؛ چراکه در وصف تفاوت یا برتری خودش بر علمای اهل زمان می گوید: من مرغم، بلبلم، طوطی ام. اگر مرا گویند که بانگ دیگرگون کن نتوانم، چون زبان من همین است، غیر آن نتوانم گفتن. برچسب ها: |
آخرین اخبار سرویس: |